1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

نبود سنت مخالفت ادبی با حاکمان در چین

۱۳۸۸ مهر ۲۲, چهارشنبه

بعد از ظهر روز سه‌شنبه (۱۳ اکتبر) شصت و یکمین نمایشگاه کتاب فرانکفورت رسما افتتاح شد. چین، مهمان ویژه‌ی امسال نمایشگاه است. به این مناسبت در این روزها در رسانه‌های آلمان توجه ویژه‌ای به چین و ادبیات آن می‌شود.

https://p.dw.com/p/K5vn
عکس: AP

نظر داشتن درباره‌ی چین مشکل است، منظور نظری است جدی و مبتنی بر واقعیت؛ و واقعیت چین چنان از هر نظر عظیم است که تببین آن در مفهوم‌ها و گزاره‌هایی درخور، کاری بسیار مشکل است. خط و زبان کشور غریب است، جمیعت کشور عظیم است؛ عظیم است همچنین وسعت آن، درازنای تاریخی آن، دستاوردهای آن و نیز فجایع آن.

آزادی و نظم

چین را باید شناخت. برای شناختن آن به معلم و راهنما نیاز است. برای آشنایی آغازین با چین، اخیراً به آلمانی مجموعه‌‌ای از کتاب‌های تازه منتشر شده‌اند. یکی از خواندنی‌ترین آنها کتابی است که علاقمندان را گرد موضوعی خاص یعنی "آزادی فردی" با تاریخ معاصر چین، آشنا می‌کند. اسم کتاب "ترس چین از آزادی" (Chinas Angst vor der Freiheit) است. آن را استاد چین‌شناسی در دانشگاه مونیخ هلویگ اشمیت-گلینتسر (Helwig Schmidt-Glintzer) نوشته است.

نویسنده‌ تنشی را نشان می‌دهد که در فرهنگ و جامعه‌ی چین میان نظم و آزادی برقرار است. آزادی فردی در شکل نمایان خود در وجود آن کسی دیده شده که برای خود این حق را قائل گردیده که نظم موجود را به هم زند. آزاد کسی چون مائو تسه دون بوده است که اراده به تغییر داشته و چون تغییر حاصل شده، اراده‌های دیگر را سرکوب کرده، حتا اگر بردشان در محدوده‌ی دنیای روزمره بوده است.

رژه به مناسبت شصتمین سالگر تأسیس جمهوری خلق چین − از دید محافظه‌کار چینی آزادی نظم را به هم می‌زند
رژه به مناسبت شصتمین سالگر تأسیس جمهوری خلق چین − از دید محافظه‌کار چینی آزادی نظم را به هم می‌زندعکس: AP

به نظر اشمیت-گلینتسر، نیروی رهبر در چین، ایده‌آل هماهنگی با جامعه را پی می‌گیرد. در برنامه‌ی این هماهنگی برقراری کمینه‌ای از عدالت اجتماعی و اقتصادی می‌گنجد، آزادی اما جایی ندارد. جامعه‌ی ایده‌آل همچون یک باغ آراسته‌ی چینی است. در بوستان چینی، به تفسیر اشمیت-گلینتسر، طبیعت کاملا مهار شده است، همه چیز منظم است و شاخ و برگی تحمل نمی‌شود که این نظم را به هم زند. طبیعت در معنای چیزی خودرو وجود ندارد. طبیعت محض در نگاه چینی، چیزی مخرب است: توفان، زلزله، قحطی. اشمیت-گلینتسر فکر می‌کند که فرهنگ چینی آزادی را هم چیزی چون طبیعت می‌بیند و از آن ترس دارد.

نویسنده البته تأکید می‌کند که فرهنگ و تفسیر آن نبایستی در خدمت توجیه سیاست روز باشد. اگر تنشی میان آزادی و نظم برقرار باشد، واقعیت وجود یک و نیم میلیارد انسان که بایستی سیر نگه داشته شوند و بهداشت و آسایش و امنیتشان تأمین شود، در آن تنش، و برداشت از آن نقش اصلی را ایفا می‌کند.

داستان چین

چین داستان خودش را دارد و این داستان را باید شنید. جایی که می‌توان آن را شنید، طبعا در حوزه‌ی ادبیات چین است.

در اکثر کشورها ادبیات معاصر چین، تازه در حال کشف شدن است. در آلمان توجه به آن از مدت‌ها پیش آغاز شده و انتظار می‌رود با ۶۱مین نمایشگاه کتاب فرانکفورت، که مهمان ویژه‌ی آن چین است، این توجه فزونی گیرد. در این روزها رسانه‌ها در آلمان در هنگام گزارش‌دهی درباره‌ی نمایشگاه کتاب توجه خاصی به چین می‌کنند.

حدود ۱۰۰ نویسنده‌ی چینی در نمایشگاه امسال حضور دارند. برخی از آنها "تابلو" هستند، قلم و زبانشان در خدمات تبلیغات دولتی است. "فرانکفورتر روندشاو" یکی از آنان را معرفی کرده است: وانگ ژائوشان (Wang Zjaoshan). شهرت او، که معاون رئیس انجمن نویسندگان استان شاندونگ است، به چکامه‌ای است که انگیزه‌ی سرودن آن زلزله‌ی بزرگ سیچوآن در سال گذشته بوده، زلزله‌‌ای که ۷۰ هزار قربانی گرفت.

در این چکامه از قول یکی از این قربانیان گفته شده است:

«فجایع طبیعی اجتناب‌ناپذیر هستند، پس چرا من به خاطر مرگم شکایت کنم؟

رهبر حزب پیام می‌دهد، همچنین نخست وزیر،

حزب همچون مادر غم‌خواری می‌کند،

میهن مرا دوست دارد.»

دایی کوینگ (Dai Quing)، یک نویسنده‌ی منتقد می‌گوید «آدم از خنده روده‌بر می‌شود»، وقتی حکومت کسی چون وانگ ژائوشان را به عنوان نماینده‌ی ادبیات چین معرفی می‌کند، «در واقع ماهیت خود را برملا می‌کند.»

"فرانکفورتر روندشاو" با یک نویسنده‌ی دیگر چینی مصاحبه کرده که از چین به گونه‌ای دیگر حکایت می‌کند: یان لینکه (Yan Linke). او عضو هئیت چینی مهمان در فرانکفورت نیست، با اینکه جزو مهمترین نویسنده‌های کشور است.

یان لینکه منتقد است، چهار کتابش ممنوع شده‌اند. او رمان می‌نویسد و نیز گزارش‌های اجتماعی. چین در دوران مائو یکی از موضوع‌های کارهای اوست. او در این دوران و در وجود مائو ترکیبی از کمدی و تراژادی می‌بیند.

یان لینکه در مصاحبه‌اش با "فرانکفورتر روندشاو" به عنوان مثال شرح می‌دهد که چگونه در کودکی شاهد کیش مائوپرستی بوده است. در خانه پیش از صرف هر وعده‌ی غذا همه در برابر شمایل مائو برپا می‌خاسته‌اند، پدرش "کتاب سرخ" مائو را به دست می‌گرفته و جمله‌ای از آن را می‌خوانده است. معجزه این بوده که پدر او سواد نداشته است!

هنوز در چین مائو را دوست دارند. به نظر یان لینکه «مائو مسبب بزرگترین تراژدی عصر ماست. با وجود این او را نمی‌توان در ردیف دیکتاتورهایی چون هیتلر یا استالین گذاشت، زیرا در حالی که اینان آدم‌های خشنی بودند، خشونت مائو غیرمستقیم عمل می‌کرد. او انقلاب را با کلام پیش برد − تفنگ در دست کسانی دیگر بود. به این خاطر چینی‌ها مائو را بیشتر به چشم یک ادیب نگاه می‌کنند تا یک سردار. او خطیب عجیبی بود. هر جمله‌اش یک شعار تبلیغی عالی بود.»

یان لینکه خود را واقع‌گرا می‌نامد. می‌خواهد برخوردش هم با سیستم "واقع ‌گرایانه" توصیف شود، از جمله آنجایی که کوتاه می‌آید تا کتابش چاپ شود. او برای تغییر در سیستم، نقش مهمی برای روشنفکران قائل نیست: «روشنفکران چینی از تأثیر خودشان ترس دارند. آیا قابل تأمل نیست که ما سیستمی داریم، شبیه آنچه شوروی داشت، اما یک اثر ادبی نداریم که با "مجمع‌الجزایر گولاک" قابل مقایسه باشد؟ این اتفاقی نیست. ما سنت مخالفت ادبی با حاکمان را نداریم. ما به جای مخالفت ترجیح داده‌ایم به آنان خدمت کنیم.»

RN/SA