1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

داریوش شکوف: «چه کسی پاسخ وحشیگری‌ها و خفقان ۳۰ساله را می‌دهد؟»

۱۳۸۸ اسفند ۸, شنبه

فیلم "ایران ¬ زندان" آخرین اثر سینمایی داریوش شکوف، کارگردان ایرانی ساکن برلین است. این فیلم می‌خواهد جهانیان را با خشونتی آشنا کند که مردم ایران در جامعه و در زندان‌های جمهوری اسلامی تحمل کرده و می‌کنند.

https://p.dw.com/p/ME2U
پوستر فیلم "ایران زندان"
پوستر فیلم "ایران زندان"عکس: Daryush Shokof

خشونتی که حکومتهای سرکوبگر برای خفه ساختن صدای منتقدان و دگراندیشان به کار می‌گیرند، با فیلم "ایران ¬ زندان" توسط داریوش شکوف در تاریخ سینما ثبت می‌شود. حدود نیمی از فیلم دربرگیرنده صحنه‌های بازجویی و شکنجه در زندانهای جمهوری اسلامی است. پیش از این، خاطرات زندانیان سیاسی تصویرهایی از خشونت بی‌انتهایی را که دستگاه سرکوب به کار می‌گیرد، با خوانندگان در میان نهاده‌اند. اینک فیلم "ایران ¬ زندان" درصدد است تا با ثبت این تصویرها در دنیای سینما، چهره مبارز و دردمند مردم ایران را به افکار عمومی جهان بشناساند.

بازجو و زندانی؛ صحنه‌ای از "ایران زندان"
بازجو و زندانی؛ صحنه‌ای از "ایران زندان"عکس: Daryush Shokof

دویچه وله: آقای شکوف، من در اینترنت موفق به دیدن حدود هشت دقیقه از آخرین فیلم شما، فیلم ۸۰ دقیقه‏ای "ایران - زندان" شدم. این هشت دقیقه، صحنه‏های شکنجه در زندان‏های جمهوری اسلامی را نشان می‏دهد. آیا همه‏ی فیلم در زندان و شکنجه‏گاه می‏گذرد؟

داریوش شکوف: حدود ۴۰ دقیقه‏ی فیلم خارج از زندان و ۳۷ دقیقه‏ی آن نیز در داخل زندان می‏گذرد. صحنه‏های خارج از زندان، نوع دستگیری، بازجویی یا تعقیب کسانی است که بعداً آن‏ها را در زندان می‏بینیم.

چرا تصمیم به ساختن این فیلم گرفتید؟

من یکی از وظایف اصلی هنرمند را این می‌دانم که در خدمت جامعه‏اش باشد. یکی از اصول اولیه‏ و یکی از لازمه‏های هنر این است؛ نه این که هنر فقط به سیاست، جامعه یا مردم ربط داشته باشد، ولی این هم باید باشد. هنرمند باید حتما با مردم‏اش قدم بردارد تا اصلاً بتواند فکر عالیه داشته باشد.

در شرایط امروز ایران، به خصوص در ۳۰ سال اخیر، تمام توجه جهان روی مشکلات اتمی ایران متمرکز بوده و هیچ‏کس به این مسئله نپرداخته است که مردم ایران در چه شرایطی دارند زندگی می‏کنند. تا کنون هیچ هنرمندی، هیچ کارگردانی، چه در خارج از ایران و چه در داخل ایران به این زاویه فکر نکرده که در عرض این ۳۰ سال چه به مردم ایران گذشته است. هنرمندان داخل را می‏توانم بفهمم که اصلا اجازه‏ی چنین کاری را ندارند یا اگر هم انجام شود، کار آخر زندگی‏شان خواهد بود.

حتی بعد از انتخابات ریاست جمهوری که تقلب آشکار جهانی است، صدها نفر کشته شده‏اند و هزاران نفر زندان رفته‏اند، باز هم نمی‏بینیم که یک نفر حرف مردم ایران را بزند. در خارج از کشور که دیگر اجازه‏ی کار کردن هست.

یا آن‏هایی که از داخل ایران فرار کرده‏اند و به خارج از کشور آمده‏اند، با پول‏های زیاد داخل کشور هم آمده‏اند و هنوز با حمایت داخل دارند در خارج از کشور کار می‏کنند، می‏توانند افکار عمومی جهان را متوجه وضعیت مردم ایران بکنند و یادآوری کنند که اصلا مشکل، مشکل اتم و بنزین و نفت نیست؛ خلقی را در دنیا دارند تاراج می‏کنند و می‏‏کشند.

به نظر من، این وظیفه‏ی اولیه‏ی‏ هر هنرمند و هر کارگردانی است که این زاویه‏ی دید را روشن کند. من این را وظیفه‏ی اصلی خودم دانستم و با حمایت بیش از ۲۰۰ نفر انسان‏های شریف، محکم، صادق و باایمان، توانستیم در عرض شش ماه اخیراین فیلم را تمام کنیم. دو فیلم بوده که یکی از آن‏ها همین فیلم است. در امریکا هم نشان داده شده، ولی کامل آن دو هفته‏‏ی دیگر آماده‏ی اکران خواهد بود.

اشاره کردید که برای‏تان مهم است، افکار عمومی جهان بدانند در ایران چه می‏گذرد. می‏توانیم نتیجه بگیریم که مخاطبان اصلی شما در این فیلم، افکار عمومی دنیا است؟

صددرصد! ایرانیان شریف‏مان در خود ایران که دارند جان می‏دهند. آن‏ها خودشان همه چیز را می‏دانند. آن‏ها که در جنگ‏اند و جلوی گلوله می‏ایستند. این افراد – نمی‏خواهم بگویم ناشریف − با مقصود و باغرض، دولت‏مردان و دولت‏زنان بزرگ دنیا که ۳۰ سال است مخاطب دست‌اندرکاران برنامه اتمی و مؤسسه‏های نفتی کشور ایران هستند، باید به خود بیایند. باید بدانند که ایرانی‏ها احمق نیستند. این نژاد، نژاد شریف و نژاد پیشرفته‏ای است، انسان‏های فوق‏العاده در درون آن‏ها وجود دارند و این فحاشی به یک ملت است که هیچ‏وقت در مورد وحشیانه‏ترین شرایط زندگی‏ای که داشته‏اند، صحبت نشده است.

نه اوباما، نه مرکل، نه سارکوزی، نه افرادی که دست به سینه می‏گذارند و دم از آزادی می‏زنند، هیچ‏کدام توجه ندارند، ما موردمان اصلا مسئله‏ی هسته‏ای نیست. آمدیم و مسئله‏ی هسته‏ای فردا حل شد. چه کسی می‏خواهد پاسخ این همه کشتار را در ایران بدهد؟ چه کسی می‏خواهد جواب این شرایط خفقان و وحشی‏گری‏ای که ۳۰ سال در ایران بوده است را بدهد؟ تمام شد؟ آقای اوباما با آقای احمدی‏نژاد بنشیند سر یک میز؟! چگونه می‏توانند به ملت ایران نگاه کنند؟ دولت‏ها اصلا چگونه می‏توانند با چنین فاجعه‏ای به اسم دولت، رابطه داشته باشند؟ ما در دوران مغول هم چنین شرایطی را نداشتیم. بالاخره قبل از این که مغول‏ها به ایران حمله کنند، چند بار نامه نوشته شد.

با چه بی‏شرمی، دولت‏مردان و دولت‏زنان دنیا می‏خواهند با ایران دیالوگ داشته باشند؟ مسلم است که من این فیلم را برای آنان ساخته‏ام.

صحنه‌ای دیگر از فیلم "ایران زندان"
صحنه‌ای دیگر از فیلم "ایران زندان"عکس: Daryush Shokof

عجیب‏تر از همه این است که بعد از ساختن این فیلم، آدم‏های باغرض، بامقصود و بدون فرهنگ و بدون تمدن ایرانی خودمان که از آن‏ها پرداخت شده و تحت تاثیر آن‏ها در خارج از کشور کار می‏کنند و با آن‏ها هنوز در رابطه هستند، با من تماس گرفته‏اند که، «ما این همه درد، این همه فاجعه و این همه خشونت را چگونه تحمل کنیم؟ شما چطور می‏توانی چنین چیزی را بسازی؟ چطور نمی‏توانی زیبایی و افکار انسانی از احمدی‏نژاد را حتی اگر یک ثانیه هم هست، نشان بدهی؟ چطور نمی‏توانی نشان بدهی که بسیجی هم دل دارد؟ چطور نمی‏توانی نشان بدهی که خامنه‏ای می‏تواند یک ثانیه انسان باشد؟»

این دیگر واقعا آخرین زاویه‏ی بی‏تمدنی است که کسی بیاید و بعد از همه‏ی اتفاقاتی که افتاده، در ارتباط با ساختن فیلمی که فقط خواسته شرایط حیوانی‏ای را که در کشور می‏گذرد لخت و آشکار کند، باز هم به خاطر دیالوگ برقرار کردن با چنین کشوری، از یک هنرمند چنین انتظاری داشته باشند. این دیگر واقعا ته…ته… تمام بی‏انصافی‏ها است.

من این‏ها را، البته شاید از سوی ۱۰درصد از بینندگان شنیده‏ام. ۹۰درصد مردم برخورد دیگری داشته‏اند. این فیلم در یوتیوب حدود ۲/۵میلیون بار کلیک شده است و تمام صحبت‏ها اکثرا در این جهت بوده که اصلا چطوری چنین فیلمی ساخته شده است و از من حمایت کرده‏اند. من به همه‏ی آن‏ها مدیون‏ام. به همه‏ی افرادی که با من هم‏فکر بوده‏اند یا از این کار به عنوان یک کار اساسی که روند سیاسی یک دولت فوق‏العاده غیرمردمی و وحشی را نشان داده است حمایت کرده‏اند، مدیون‏ام. من از همه‏ی آن‏ها متشکرم. به نظر من، با کمک همین حرکات فرهنگی آزاد می‏توان به جایی رسید و افشا کرد.

آقای شکوف، معمولا صحنه‏ی کوتاهی از شکنجه هم در ذهن می‏نشیند، صحنه‏هایی که از فیلم‏‏های تاریخ سینما می‏شناسیم. چرا فکر کردید بخش زیادی از فیلم را به خشونت واقعا شوک‏آور اختصاص بدهید؟

متاسفم؛ من این را خودم هم می‏گویم. من هم فیلم را بیش از ۱۰ دقیقه نمی‏توانم تحمل کنم. فیلمی فوق‏العاده تلخ، فیلمی فوق‏العاده خشن است. من نمی‏توانم از هیچ‏ کسی انتظار داشته باشم، برود بلیط بخرد و چنین فیلمی را ببیند. اما تنها اهمیتی که این فیلم می‏تواند داشته باشد، این است که بدین ترتیب آرشیوی از افشاگری شرایط زندان و زندانیان سیاسی در ایران به وجود می‏آید.

چرا این طور است؟ من مجبور بودم از اشخاص مختلفی در راه و روند فکری مختلف‏شان فیلمی را بگیرم و نوع رفتارها با آن‏ها را نشان بدهم. تمام کسانی که ضد این رژیم هستند، کسانی که ۳۰ سال صادقانه در مقابل این رژیم ایستادند؛ حتی مجاهدین، کسانی که من شاید هیچ‏گونه تطابق فکری‏ای با آن‏ها نداشته باشم، اما رفتار با تمام آن‏ها را نشان داده‏ام.

قصد من این بود که رفتار با همه کامل مشاهده شود؛ مهم نیست چه کسی، با چه زاویه‏‏‏ای، چه نوع کاری را کرده است. با تمام این‏ها دارند یک عمل وحشیانه را انجام می‏دهند و این خفقان دسته‏جمعی است. حتی برای جوانی که به هیچ حزبی وابستگی ندارد و فقط به خاطر آزادی و داشتن رفاه بیشتر به خیابان رفته و برای آزادی دست زده است.

این فیلم فقط چنین عمل وحشیانه‏ای را که چه آدم بخواهد و چه نخواهد فوق‏العاده خشن است، نشان می‏دهد. ولی دلیل من این نبوده که بخواهم خشونت را نشان بدهم، بلکه فقط خواسته‏ام حقیقت را نشان بدهم. حقیقت در این شرایط خشن است. حقیقت ایران متاسفانه این خشونت را دارد. متاسفم که این فیلم شاید تلخ‏ترین فیلم تاریخ سینما باشد، ولی باید این‏گونه بیرون می‏آمد. چون نمی‏خواستم از زاویه‏ی حقیقت دور شوم.

اما زاویه‏ی حقیقت از دید خیلی‏ها این‏طور نیست؛ می‏گویند در زندان‏های ایران با مردم این‏گونه رفتار نمی‏کنند. حرف‏های زیادی شنیده‏ام که از ساخت فیلم و تمدن سینما آنقدر دور است که باید به آن خندید. ولی مهم نیست. کسانی هم که این حرف‏ها را می‏زنند، متوجه نیستند که اصلا این یک فیلم است و شاید به ایران هم ربطی نداشته باشد. عین این کارها را روس‏ها یا چینی‌ها هم انجام می‏دهند. عین این کارها را تمام دیکتاتورهای وحشی دنیا دارند با مردم‏شان انجام می‏دهند.

این فیلم قرار بوده این آگاهی را برای تمام دولت‏هایی که همه چیز را می‏دانند و برای ملت‏هایی که هیچ چیزی را نمی‏دانند، به وجود بیاورد که این شرایط موجود است. اگر شما هم می‏دانید و کاری نکرده‏اید، کافی است. به خودتان بیایید و بدانید مردم احمق نیستند. بالاخره یک جایی این وحشی‏گری‏ها نشان داده می‏شود. با تمدن، خیلی بهتر می‏توانید تمام جوامع دنیا را با حالت فرهنگی‏تر به طرف تمدن بهتر سوق بدهید.

وقتی فیلم را می‏دیدم، این سؤال برایم پیش آمد که بر هنرپیشه‏ها چه می‏گذرد؟ هنرپیشه‏هایی که نقش بازجو یا زندانی را دارند. شما از خودتان گفتید و این که برای‏تان سخت است مدت طولانی‏ای از صحنه‏های شکنجه و بدرفتاری‏ها در زندان را ببینید. ممکن است در مورد هنرپیشه‏ها هم توضیحی بدهید؟

سؤال خیلی جالبی است. برای این که ۸۰ درصد افرادی که در این فیلم بازی کردند، در زندان بوده‏اند و خود آن‏ها این شرایط را دیده بودند. وقتی می‏خواستند این اعمال را انجام بدهند، بعد از تمام شدن هر صحنه، من مجبور بودم حداقل تا ۱۵−۱۰ دقیقه استراحت بدهم. چون کاملا از نظر روحی ازهم پاشیده می‏شدند، چه آن‏هایی که باید شکنجه می‏شدند و چه آن‏هایی که باید شکنجه می‏دادند. واقعاً شرایط سختی بود.

من از همه‏ی آن‏ها ممنون هستم که در آنان این همه صداقت و حقانیت انسانی وجود داشت و با تمام مشکلات بزرگی که برای ساختن این فیلم وجود داشت، همه در کنار هم برای ساختن آن قدم برداشتیم. برای همه‏ی آن‏ها فوق‏العاده سخت بود. حتی الان هم که بیش از دو ماه از ساختن فیلم می‏گذرد، گاهی که از تولید فیلم صحبت می‏کنیم، هنوز مشکلاتی برای‏شان به وجود می‏آید. هنوز از یادآوری شرایطی که دوباره برای‏شان تکرار شده، ناراحتی دارند.

اشاره کردید که فیلم در امریکا نمایش داده شد. می‏دانیم که شما به فستیوال برلین انتقادهایی دارید و فیلم در آن‏جا نشان داده نشد.

خیر؛ برای امریکا هم همان ۹ دقیقه را فرستادیم. چون فیلم تازه دو هفته‏ی دیگر آماده می‏شود که برای اولین بار در اروپا نمایش خواهیم داد. تنها مورد فستیوال برلین نیست، بلکه من ۱۵ سال است که از تمام فستیوال‏های دنیا با نامه و اعتراض خواهش کرده‏ام که رژیم ایران را با آوردن و نمایش این فیلم‏ها این‏قدر بزرگ نکنند. چون باز هم حقایق رو است. همه می‏دانند که شما چرا این فیلم‏ها را نشان می‏دهید، چگونه این فیلم‏ها را تهیه می‏کنید و از ایران می‏آورید. مشکل من اصلا خود فیلم‏ها و سینمای ایران و فیلم‏سازان ایرانی نیستند.

مشکل دروغی است که در تمام فستیوال‏های دنیا به همه گفته می‏شود و به خصوص در فستیوال برلین که طی چند سالی که دیتر کاسلیک مدیریت فستیوال برلین را بر عهده دارد، پای لج را به میان آورده است. شرم بزرگی برای تمدن دنیا است که هرسال به دروغ به مردم دنیا می‏گویند که ما می‏رویم و فیلم‏هایی که کارگردان‏های ایران در خفا و در بدبختی می‏سازند، قاچاقی به فستیوال‏هایمان می‏آوریم و اصلا کارگردان‏ها را از دست بسیجی‏ها نجات می‏دهیم.

اما خیلی عجیب است که قاچاقی برای آقایان و خانم‏های کارگردان‏ها ویزا گرفته می‏شود، قاچاقی سفر می‏کنند، قاچاقی به فستیوال‏های دنیا می‏آیند، قاچاقی جایزه هم گرفته می‏شود. از همه قاچاقی‏تر هم این است که سفیرها هم هنگام اکران فیلم‏ها در کنار کارگردان‏ها روی فرش قرمز راه می‏روند. تمام فروشندگان و پخش کنندگان فیلم‏‏های دنیا هم قاچاقی این فیلم‏ها را پخش می‏کنند. آقایان و خانم‏ها هم آن‏جا نشسته‏اند و به عنوان متمدن‏ترین قشر فرهنگی ایران، اسامی خود را در دنیا مطرح می‏کنند.

بعد هم می‏خواهند به ما بگویند کاری که ما می‏کنیم، اصلا نشان دهنده‏ی پیش‏رفتگی یک تمدن دولتی یا سیستم سیاسی کشور ایران نیست؛ به عکس ما افراد منتقد به دولت را نشان می‏دهیم. تا امروز فیلمی مانند آن‏چه که ما ساخته‏ایم، ساخته نشده و اگر هم انتقادی بوده، انتقاد روشنفکرانه، غیرمستقیم بوده به این که مثلا رل یک زن را با مردی داخل یک اتاق نمی‏بینید. این دیگر بزرگ‏ترین اثر یک کارگردان در ایران بوده است. این را هم تمام مردم دنیای آزاد باید بفهمند که این انتقاد به آن رژیم بوده است.

وقتی خلق دارد می‏میرد، وقتی در خیابان دارند تیر می‏زنند و او را می‏کشند، دیگر ادای روشنفکری جایی ندارد. آخرین کاری که می‏توانی بکنی این است که این فیلم‏‏‏ها را در فستیوال‏ها نشان بدهی و به آن‏ها جوایز هم بدهی. همان‏طور که تمام دنیا ۲۵ سال است راجع به فیلم‏های ایرانی صحبت می‏کند که برای من فقط کپی‏ای از فیلم‏های خیلی عقب‏مانده‏ی دهه‏ی ۶۰ اروپا هستند و هیچ چیز جدیدی در هیچ‏کدام از این فیلم‏ها نیست. اگر ۵۰۰ فیلم هم از ایران بیرون آمده باشد، تا کنون هیچ‏کدام‏شان در اکران‏های جهانی جایی نداشته‏اند. به غیر از یک فیلم که این اواخر توسط یکی از آنان ساخته شده که خود او هم بیرون آمده است.

این فیلم‏ها فقط در فستیوال‏های اروپایی نمایش داده می‏شود که زد و بندهای خود را با هم دارند و زد وبندهای اقتصادی‏شان را با ایران. به این دلیل فستیوال برلین را تحریم کردم. چون دیگر محصول مشترک هم با ایران درست کرده‏اند. یعنی به طور رسمی ایران و آلمان با هم فیلم ساخته‏اند. به این دلیل بر ضدشان هستم و هیچ‏کدام از دو فیلم اخیرم را به این فستیوال نفرستادم.

فیلم دیگرتان "تاکسی بهشت‏ها" نام دارد؟

اسم اصلی فیلم "قبر هیتلر" بود. اما اسم را عوض کردیم و "تاکسی بهشت‏ها" گذاشتیم. هر دو فیلم الان تهیه شده است. این فیلم که تمام شده و در یک اکران خیلی خصوصی در دو دانشگاه و دو سینمای امریکا نمایش هم داده شده است. تا دو هفته‏ی دیگر هم هر دوی آن‏ها برای اکران عمومی آماده هستند. ولی ابتدا باید به فستیوال‏های دنیا فرستاده شوند.

فکر می‏کنید، ایرانیان داخل کشور از چه طریق بتوانند هر دو فیلم شما را ببینند؟

"تاکسی بهشت‏ها" که سینمای استاندارد است. این فیلم داستانی و به زبان انگلیسی است. فکر می‏کنم تا بخواهیم به فارسی ترجمه‏اش کنیم، دست پخش‌کننده‏ها افتاده باشد. "ایران ¬ زندان" را تقدیم ایرانی‏ها می‏کنم که از دو هفته‏ی دیگر مجانی در اینترنت پخش خواهد شد و مجانی در اختیار مردم قرار خواهد گرفت.

این کوچک‏ترین کاری بوده که من می‏توانستم برای یک خلق انجام بدهم، چه خلق خودم و چه هرخلق دیگری در هرجای دنیا. یا روی یوتیوب یا روی سایت بخصوصی خواهم گذاشت که تمام ایرانی‏ها بتوانند آن را نگاه کنند. کافی است فقط کلیک کنند و ببینند که فریادشان شنیده می‌شود و کسانی هم در خارج از کشور هستند که شرایط آن‏ها را درک می‏کنند. نه فقط ایرانی‏ها، همه‏ی زندانیان سیاسی دنیا.

مصاحبه‌گر: کیواندخت قهاری

تحریریه: بهمن مهرداد

پرش از قسمت در همین زمینه