1. رفتن به محتوا
  2. رفتن به مطالب اصلی
  3. رفتن به دیگر صفحات دویچه وله

سفر نامعلوم

۱۳۹۰ مرداد ۱۰, دوشنبه

غرق در دریای سودا، امان در پیاده رو روان بود. نه سرو صدای عابرین و نه هم آرن موترها بزم افکارش را بر هم می زد. یکباره متوجه می شود که کسی نامش را صدا می زند.

https://p.dw.com/p/11VG8
میلیون ها شهروند افغان به دلیل جنگ به کشورهای دیگر مانند ایران و پاکستان پناهنده شدند.
میلیون ها شهروند افغان به دلیل جنگ به کشورهای دیگر مانند ایران و پاکستان پناهنده شدند.عکس: FARS

به عقب نگاه می کند و فرید را می بیند که موترش را در گوشه سرک توقف داده و به او اشاره می کند که سوار موتر گردد. امان در چوکی پهلوی فرید نشسته و فرید موتر را حرکت می دهد. بعد از احوالپرسی، امان دلیل عجله داشتن فرید را می پرسد. فرید در حالیکه به دقت متوجه رانندگی است و کوشش می کند هر چه زودتر به هدف برسد، جواب می دهد که یک فیلم بسیار خوب آلمانی در سینما به نمایش گذاشته شده که تا نیم ساعت دیگر شروع می شود. امان چون دیریست که سینما نرفته است از تصمیم فرید خوشحال می شود و راحت در چوکی موتر تکیه می دهد.

بعد از اینکه فیلم تمام می شود امان در راه برگشت به فرید می گوید تصمیم گرفته که به آلمان برود زیرا زندگی در وطن برایش طاقت فرسا شده است و پیشنهاد می کند که هر دو باهم وطن را ترک کرده به آلمان بروند. فرید از مسئولیتهای زندگی اش یاد می کند و می گوید که به هیچ صورت نمی تواند و نمی خواهد وطن را ترک کند. او به امان می گوید که دنیای سرخ و سبز را که از آلمان در تخیل دارد، نباید باور کند زیرا بیکاری در آن کشور تا حدی است که حتا پناهندگانی که اسناد معتبر تحصیلی دارند، مجبورند به کارهای جسمانی مشکل تن دهند، آنهم اگر پیدا شود. امان اما به حرفهای فرید گوش نمی دهد زیرا قاطعانه تصمیم گرفته است که به هر صورت خود را به بهشت آلمان برساند.

امان بالاخره پدر و مادرش را راضی می سازد که با رفتن وی موافقت کنند و قول می دهد که به مجرد رسیدن، کاری برای خود دست و پا کند و فامیل را نیز از نگاه اقتصادی کمک شود. پدر و مادر امان، اشیای قابل فروش خانه را به فروش می رسانند و مقدار زیادی پول نیز از دوست و آشنا قرض کرده و به امان می دهند تا به آرزوی خود برسد.

امان بعد از مدتی بالاخره مطمئن می شود که باغهای سرخ و سبزی را که در تخیل خود از آلمان داشت، هیچ کدام حقیقت نداشتند.
امان بعد از مدتی بالاخره مطمئن می شود که باغهای سرخ و سبزی را که در تخیل خود از آلمان داشت، هیچ کدام حقیقت نداشتند.عکس: AP

راننده سرویس که امان و مسافرین دیگر را از راههای قاچاقی به پاکستان باید می رساند، نه خدا را در دلش راهی بود و نه از انسانیت بهره یی داشت. در میان راه با باندی از دزدان سر می خورند که با راننده سرویس همدست بودند. قسمتی از پول امان را دزدان به زور می گیرند. بالاخره بعد از دشواری های بسیاری که در راه می بینند، به پاکستان می رسند. هنوز به شهر نرسیده اند که پولیس پاکستان آنها را توقف داده و پاسپورتهایشان را می خواهد. پولیس پاکستان که بهتر از باند قبلی نیست، در اصل پول می خواهد. امان اما یک مقدار پول ناچیزی را که از چشم باند قبلی پنهان کرده بود، حاضر نمی شود که به باند فعلی بدهد. پلیس امان را لت و کوب می کند و گپ به ماموریت پلیس می کشد. امان بالاخره با عذر و زاری و هزار مشکل می تواند تلیفونی با خویشاوندانش در حیات آباد پاکستان تماس بگیرد. آنها به ماموریت پولیس آمده و بعد از تادیه رشوه موفق می شوند که امان را با خود ببرند. امان که قصد رفتن به آلمان را دارد، با قاچاقبری تماس می گیرد، اما چون بیست هزار دالر مصرف دارد و او این پول را ندارد، مایوس می شود. فرزندان خاله اش از آلمان هم از فرستادن دعوتنامه شانه خالی می کنند؛ زیرا ماندن امان در آلمان برایشان مشکلات قانونی و اقتصادی خلق می کند.

علی احمد فخری، نویسنده برنامه "سفر نامعلوم"
علی احمد فخری، نویسنده برنامه "سفر نامعلوم"عکس: DW

بالاخره به کمک یکی از دوستان سابق که در آلمان زندگی می کند و داکتر است، امان به آلمان می رسد. امان که آرزو داشت در آلمان کار خوبی پیدا کند تا فاملیش را کمک کرده بتواند، نظر به اجازه اقامتی که دارد، اجازه کار کردن ندارد. او اما به کمک دوست داکترش بدون اجازه کار، در یک ساختمان به کار می پردازد. یکی از روزها هنگام بالا بردن خریطه سمنت از زینه ها پایین می افتد و کمرش طوری صدمه می بیند که او دیگر از عهده کارهای جسمانی برآمده نمی تواند.

بعد از مدتی که امان با بی سرنوشتی و دربدری در آلمان به سر می برد، بالاخره مطمئن می شود که آمدنش به آلمان اشتباه بود و باغهای سرخ و سبزی را که در تخیل خود از آلمان داشت، هیچ کدام حقیقت نداشتند. لذا با دوستش فرید تلیفونی تماس می گیرد و با مشوره او تصمیم برگشت به وطن را می گیرد. فرید که زندگی آرام و کار خوبی در افغانستان دارد امان را به بر گشتن تشویق می کند و برایش وعده ار نیز می دهد.

امان با تجربه تلخی که از سفرش دارد به خوشی به وطن بر می گردد.

دویچه وله / احمد علی فخری

ویراستار: عاصف حسینی