سرنوشت پرفراز ونشیب یک "بچهی نامشروع"
۱۳۸۷ مرداد ۱۰, پنجشنبه"رویاهای ناکام یک زن ایرانی" نام رمانی است به زبان آلمانی که چندی پیش از سوی انتشاراتی ایرانی ـ آلمانی "گلاره" به بازار کتاب عرضه شده است. این اثر که به قلم نویسندهی ایرانی، نوشین شاهرخی است، در سال ۲۰۰۴ با عنوان "تاکهای عاشق" در انتشاراتی باران منتشر شدهبود.
ساختار "رویاهای ناکام یک زن ایرانی" اندکی پیچیده است و سرنوشت شخصیتهای گوناگونی را در آستانهی انقلاب و سالهای دههی هشتاد میلادی دربرمیگیرد. در میان این شخصیتها، دو زن، مادر و دختری به نامهای پرستو و نیلوفر بار سنگین پیشبرد داستان و رویدادهای پرتلاطم سالهای انقلاب را بهدوش میکشند. این که نیلوفر "بچهای نامشروع" است، خود به پیچیدگی داستان میافزاید. چون پرستو، دخترش نیلوفر را به همگان به عنوان خواهر دوقلوی زنپدر خود معرفی کرده، تا بتواند امکان زندگی فرزندش را در جامعهی آنزمان ایران فراهم آورد.
درگیریهای پایانناپذیر بین افراد این خانوادهی پرجمعیت، سرانجام سبب میشود که نیلوفر پس از مرگ مادر، از شهر خود که نویسنده آن را "شهربند" مینامد، به تهران فرار کند و در گیرودار رویدادهای انقلاب به یک گروه چپ بپیوندد. او سرانجام با یکی از دوستان خود که فعال سیاسی هم هست، ازدواج میکند.
دستگیری و اعدام همسر نیلوفر، او را که در این هنگام باردار هم هست، مجبور به ترک کشور میسازد. پیش از گریز، نیلوفر پی میبرد که شوهرش همجنسگرا بوده است... آخرین دههی رمان در آلمان میگذرد و به بحران شخصیت نیلوفر که دوباره ازدواج کرده و با همسر و دو فرزندش در این کشور زندگی میکند، میپردازد. تازه در آلمان است که او با مفهوم واقعی "آزادی" آشنا میشود...
با نویسندهی "رویاهای ناکام یک زن ایرانی"، نوشین شاهرخی، در بارهی رمانش به گفتوگو نشستهایم:
دویچه وله: رمان شما به سرنوشت دو نسل در ایران و بخشی هم در آلمان میپردازد. تجربههای خود شما تا چه اندازه در نوشتن این کتاب موثر بودهاند؟
نوشین شاهرخی: در رابطه با وقایع سیاسی در ایران، من در اوان نوجوانی شاهد انقلاب بودم. آرمانهایی که مردم را به خیابان کشاند و سپس جنگ با عراق، دستگیری و کشتار وحشتناک اپوزیسیون، بهویژه از سال شصت به خشنترین شیوهی ممکن و سپس سرخوردگی، ترس و سکوت سنگین مردم زیر سایهی اسلحه. این تجربهی من از فضای جامعهی ایران تا اواسط دههی شصت است که سپس به آلمان پناهنده شدم. در آلمان نیز دست و پنجهنرم کردن با زبان و فرهنگ بیگانه و درد مشترک پناهندگان، تأثیر خود را بر این رمان گذاشته. اما بیش از هر چیز من خودم را در کودکی دختربچههای داستان مییابم. با اینکه شخصیتها و روال این رمان با شخصیت و سیر زندگی من بسیار متفاوت است، اما یادها و حسهای کودکی من در ترسیم دنیای دختربچهها بسیار مؤثر بودهاند.
در رمان شما شخصیتهای زیادی نقش بازی میکنند. نقش شخصیت اصلی ولی به عهدهی نیلوفر گذاشته شده است که در میانهی رمان در مییابد، "بچهای نامشروع" بوده. این نکته بر زندگی او چه تاثیری میگذارد؟
نیلوفر چندان با خانوادهاش اخت نیست. شهر و خانواده برایش نقش قفس و بند و زنجیر را بازی میکنند و به همین دلیل شهرش نیز "شهربند" نام دارد. او با آگاهی به اینکه کودکی نامشروع است، پس از مرگ مادر، آخرین پیوند خود را با خانواده از دست میدهد. و شاید ناخودآگاه پی پدر گمشدهاش میگردد. پدری که بعدها نقش معشوق را برای او بازی میکند.
زندگی نیلوفر سراسر درد و رنج و عذاب است. فکر میکنید اگر کدام یک از آرزوهایش برآورده میشد، احساس خوشبختی میکرد؟
کمی رهایی و کمی امنیت. رهایی از قید و بندهای فرهنگی که با شیر مادر در تن و جاناش تنیده و امنیت شغلی و یک رفاه حداقل که بتواند روی پای خودش بایستد.
برخی از شخصیتهای مرد شما، مثل فرهاد، برادر پرستو که مادر نیلوفر است، انگار آئینهی تمام عیار نسل پیش از خودند. مثلاً همین فرهاد که مدتی هم به خاطر فعالیتهای سیاسیاش در زندان بسر برده، از نظر ذهنی فرقی با بابارحمان که یک نسل از او، از "زمانه" عقبتر است، ندارد و خواهرش را زیر فشار قرار میدهد که ـ مثلاً ـ "باید هر چه زودتر شوهر کند". چرا؟
البته فرهاد با بابارحمان از نظر طرز زندگی و فکر متفاوتند، اما در رابطه با نگاه به زن، فرهاد نیز سنتیست. خواهان براندازی رژیم دیکتاتوری شاه و سپس اسلامیست، اما این دیکتاتوری و خودکامگی را در روابط زن و مرد نمیبیند. به نظر من او بیشتر آینهی اندیشهی گروههای اپوزیسیون پیش و پس از انقلاب است که یکبعدی، تنها به تغییر نظام میاندیشدند، ولی به اسباب و لوازم این تغییر که در درجهی اول تغییر فرهنگ است و همچنین جایگاه زن در این تحول و دگرگونی که نقشی بسیار اساسی بازی میکند، توجهی ندارد.
شهاب و جمشید که همجنسگرا هستند، چه نقشی در این رمان بازی میکنند؟ این غیرعادی نیست که جمشید نزد نیلوفر به "همجنسگرایی" خود اعتراف میکند؟
در جامعهی ایران کسی که با نرم جامعه نخواند، ترور شخصیت میشود. این رمان نهتنها به سیستم دولتی و پیگرد افراد اپوزیسیون از سوی دولت میپردازه، بلکه این استبداد را بیش از هرچیز در نظام خانواده هم نشان میدهد. شهاب و جمشید در نرم این جامعه نمیگنجند و بُعد دیگری از استبداد فرهنگی را به نمایش میگذارند. اینبار نه از سوی زنان، بلکه از سوی دو مرد همجنسخواه. همانطور که بسیاری از زنان فرهنگ مردسالاری را بازتولید میکنند، این دو مرد نیز میخواهند با ازدواج با زن، حسهای همجنسگراییشان را سرکوب کنند و پذیرش اینکه ایندو همجنسگرا هستند و یکدیگر را دوست دارند، حتی برای خودشان سنگین است.
در مورد اعتراف جمشید باید اشاره کنم که جمشید در زمان و موقعیت خاصی در این باره با نیلوفر به سخن مینشیند. درست به هنگام سوگواری برای مردی که نقش معشوق را برای هر دوی آنان بازی میکند. چه برای جمشید و چه برای نیلوفر. در لحظهای که جمشید، مرگ و زندگی را سبک ـ سنگین میکند و میاندیشد که چرا باید زندگی کوتاه معشوق، نهتنها از سوی جامعه، بلکه از سوی خود آنان هم تاراج و سرکوب شود.
نسخهی فارسی این رمان سالها پیش در خارج از ایران در بنگاههای انتشاراتی بیدار و سپس باران منتشر شده است. چطور شد که به فکر نشر آن به زبان آلمانی افتادید؟
از آنجا که این رمان به مسائل سیاسی ـ اجتماعی ـ فرهنگی جامعهی ایران پرتوی میاندازد، بهویژه از نگاه زنی پناهنده که خود شاهد بسیاری از وقایع بوده، به نظرم میتواند برای آلمانیها در رابطه با جامعهی ایران پیش از و پس از انقلاب اسلامی، نگاه جدیدی ارائه بدهد. چرا که عموماً من نگاه افراطیای در رسانههای آلمانی میبینم که اغلب بسیار سطحی است. یا مردان ریشو و زنان چادری را نشان میدهند و یا زنان شیک با آرایش غلیظی که انگار راهی دیسکو هستند. ولی رمان امکان بیشتری دارد که عمق تناقضات یک فرهنگ را با تمام زیباییها و زشتیهایی که میتواند داشته باشد، به نمایش بگذارد.
شما این رمان را ابتدا به فارسی نوشتهاید و سپس به آلمانی ترجمه کردهاید. در این روند به چه نکاتی که به ویژگیهای این زبانها برمیگردد، توجه کردهاید؟
ترجمهی مفاهیمی که برای آلمانیها ناآشناست، طبیعتاً ساده نیست. برای مثال، مقایسهی رهبری خودکامه با ضحاک برای آلمانیها که ضحاک را نمیشناسند، نمیتواند بدون توضیح این واژه، جا بیفتد. بنابراین بهتر است واژهنامهای برای واژگان ناآشنا به کتاب اضافه کرد. همانطور که ترجمهی برخی واژگان غربی به فارسی مشکل است، چراکه پیشزمینههای مفاهیم این واژگان برای ایرانیان کاملاً روشن نیست، همینطور نیز برخی از واژگان فارسی که حامل مفهومی فرهنگی یا مذهبی هستند، به سختی به آلمانی ترجمه میشوند. به نظرم بهتر است در ترجمه بیش از واژگان به متن وفادار بود و تلاش کرد که متن را به روشنترین شیوهی ممکن به زبان دیگر برگرداند.
کار جدیدی که در دست دارید؟
رمان جدیدی در دست دارم که به نظرم با کارهای قبلیام تفاوت دارد. رمان به بحران زنی ایرانی در آلمان میپردازد که در آستانهی چهلسالگی و با داشتن شوهر و فرزند به مردی دیگر دل میبندد. هم همسرش را دوست دارد و هم معشوق را و در گیرودار این عشق پی میبرد که خودش را به هیچ عنوان نمیشناسد. شخصیت جدیدی در خودش کشف میکند که نمیداند با آن یگانه است یا بیگانه.
نوشین شاهرخی در ۱۳۴۳ در تهران متولد شده و فوقلیسانس رشتههای زبان و ادبیات آلمانی و علم ادیان است. او در حال حاضر مشغول نوشتن پایاننامهی دکترای خود با عنوان "سیمای زن در ادبیات داستانی مدرن ایران" است. از شاهرخی تا کنون مجموعه داستانهای کوتاه "دستهگلی برای مرگ" و رمان "تاکهای عاشق" منتشر شده است.