1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

کارآگاه شکست خورده دیروز، بلاگر چیره‌دست امروز • گپی با نویسنده وبلاگ بایرامعلی

کیمیا۱۳۸۶ دی ۲۴, دوشنبه

در برنامه «سرنخ» رادیو دویچه وله بار دیگر یک نخ "گپ وبلاگی" داریم. وبلاگ نویسی که این‌بار تو نخش رفتیم ساکن آمریکاست و حدود یک سال و نیمی هست که دست به کیبورد شده! یک بلاگر مستعار نویس به نام: "بایرامعلی تقدیم‌ می‌کند."

https://p.dw.com/p/Co5S
دفتر کار بایرامعلی
دفتر کار بایرامعلی

دویچه‌وله: جناب بایرامعلی مرسی از اینکه حاضر شدید از دنیای نوشتار پا بگذارید به دنیای صوت. اسم کامل وبلاگ شما هست «بایرامعلی تقدیم می‌کند، طنز و نوستالژی.» راستش آدم یاد این فیلم‌ها می‌افتد که اولش می‌نویسند: تقدیم می‌کند!

بایرامعلی: یعنی مثل این کمپانی پارامونت و گلدن مایر و این‌ها. درست است؟ (می‌خندد)

دویچه‌وله: دقیقاً!

بایرامعلی: من اواخر دوره‌ی دبیرستان و زمان دانشگاه یکسری داستان می‌نوشتم، برای خودم البته، یک سری داستانی بود که می‌شود گفت داستان طنز و جنایی بود. بعد شخصیت این داستان‌ها هم یک نفر بود به اسم بایرامعلی. یک نفر که شدیداً علاقه داشت به کارهای جنایی و کارهای کارآگاهی، منتها چون قدش کوتاه بود و نتوانسته بود دانشگاه پلیس برود، ولی خب از آنجایی که آدم خوش شانسی هم نبود، همیشه کارهایش با یکسری ماجراهای طنز بهم می‌خورد. بعد همه‌ی این داستان‌ها اولین عبارتش شروع می‌شد با بایرامعلی تقدیم می‌کند و آخرین کلمه‌ی داستان هم این بود: ارادتمند همیشگی بایرامعلی. خب اینها را من آن موقع نوشته بودم، بعداً که وبلاگم را هم شروع کردم، گفتم که خب بر طبق همان داستانهایی که قدیم می‌نوشتم همین را هم ادامه بدهم. در واقع بله، یک برداشتی بود از همان که فرمودید، مثل کمپانی‌های فیلم‌سازی که اول فیلم‌ها می‌نویسند:« تقدیم می‌کند.» یک همچین حالتی بود!

دویچه‌وله: شما حالا چند ساعت از روزتان و زندگی عادی‌تان به زندگی وبلاگی‌تان اختصاص دارد، اینکه وبلاگ بنویسید یا اصلاً وبلاگ بخوانید؟

بایرامعلی: می‌شود گفت به طور متوسط روزی ۳ الی ۴ ساعت معمولا به خواندن وبلاگ یا نوشتن مطالب وبلاگم می‌گذرد.

دویچه‌وله: وبلاگ‌نویسی هیچ درآمدی هم که ندارد. اصلاً چطور می‌شود که یک نفر حاضر می‌شه ۴­۳ ساعت از زندگی و روز کاری‌اش را اختصاص بدهد به کاری که بقول معروف یک قِران هم از توش درنمی‌آید؟

بایرامعلی: دقیقاً خوب درست می فرمایید. همیشه صحبتی که با دوستانمان داریم این است که می‌گوییم اگر چیزی بود که درآمدمان هم از این بود که خیلی خوب بود! آدم همه‌ی زندگی‌اش را اختصاص می‌داد به آن! یکجور علاقه است. آدم دوست دارد بنویسد و بخواند و در واقع بعداً هم به ‌صورت یک اعتیاد درمی‌آید.

دویچه‌وله: شما معتاد هم هستید؟

بایرامعلی: ا... تا حدی. زیاد نه خوشبختانه! (با خنده)

دویچه‌وله: چند درصد حدوداً فکر می‌کنید؟

بایرامعلی: درصدش را، من توی آن تست هنوز شرکت نکردم، ولی فکر می‌کنم حدود مثلاً ۴۰ درصد، ۵۰ درصد.

دویچه‌وله: کسی را هم معتاد کردید؟

بایرامعلی: تقریباً آره، شروع کردم....! (با خنده)

دویچه‌وله: پس رفیق نابابید.

بایرامعلی: بله، بله. وبلاگ خوب و رفیق ناباب! البته وبلاگ خودم را نمی‌گویم‌ها، کلاً.

دویچه‌وله: این وبلاگتان طرح و قالبش خیلی ساده است. کلاً آدم ساده‌پسندی هستید یا اینکه حوصله نداشتید؟!

بایرامعلی: در واقع سادگیش برمی‌گردد به اینکه من زیاد از کامپیوتر سردرنمی‌آورم. کلاً از اولش هم نبودم. بخاطر همین هم یک قالب ساده را انتخاب کردم که بتوانم با آن کار کنم. ولی خب دنبالش هستم. هنوز نشده که عوضش کنم و یک شکلی بهش بدهم.

دویچه‌وله: خدمت آن دسته از کسانی که شاید تا بحال به وبلاگ «بایرامعلی» سر نزده‌اند و نخوانده‌اند، باید بگویم که جناب بایرامعلی یک دست توانایی هم در تفسیرکردن شعرها دارند. حالا این شعرها چه می‌خواهد شعرهای اندی باشد یا مولوی، چه شهرام شب پره. شما آهنگ درخواستی هم نقد می‌کنید؟

بایرامعلی: والا این اولش به این صورت قرار نبود بشود. چون من گاهی اوقات بعضی از موسیقی‌هایی را که مثلاً به نظر خودم می‌شد آدم یک خورده رویش در زمینه‌ی طنز مانور بدهد و اینها، نوشتم. بعد دیگر دوستانی که لطف دارند شروع کردند به ایمیل زدن و درخواست کردن، که فلانی فلان آهنگ را هم می‌شود برای ما تفسیر کنی، در واقع از آنجا شروع شد که خب آهنگ درخواستی هم قبول کردیم برای تفسیر کردن! تفسیرش هم که آدم مجبوره که به حالت طنز باشد و خب می‌دانید، ملت ما هم ملتی نیستند که به راحتی بخندند. رویش کار کردن و به حالت طنز درآوردن یک خورده سخت است.

دویچه‌وله: فعلاً شعری به ذهنم نمی‌آید اما یک جمله‌ی معروف وبلاگی هست، می‌خواستم بدانم تفسیر و نقد شما از آن چی هست. اینکه می‌گوید «وبلاگ سبزی دارید، به کلبه‌ی محقر من هم سری بزنید»؟

بایرامعلی: یعنی که من تازگی شروع کردم به نوشتن، میشود به من هم لینک بدهید که من هم بیایم جزو بازی. خوب این نشان می‌دهد که طرف یک آدم تازه‌کاری هست و تازه آمده توی این گروه!

دویچه‌وله: وبلاگ‌نویسی عوارض جانبی هم برایتان داشته؟

بایرامعلی: والا گاهی اوقات فکر می‌کنم که خیلی از وقتم را می‌گیرد. از وقتی که این جریان وبلاگ‌نویسی را شروع کردم، مطالعه‌ام خیلی کم شده، زیاد نمی‌توانم کتاب بخوانم و خب به یکسری از کارهای دیگرم هم نمی‌رسم در واقع.

دویچه‌وله: شده یک شخصیت جدید هم به شما بدهد؟

بایرامعلی: از آن نظر اگر بخواهم... خب تا حدی فرق می‌کند. به طبع این که این وبلاگ یک وبلاگ طنز است، آدم همیشه مجبور است یک حالت شادی باشد، یک حالتی باشد که مسئله خنده‌دار باشد، خب خود آدم معمولاً توی زندگی هم حالتهایی‌ هست که ناراحت است، حالتهایی‌ هستش که غمگین است یا خوشحال است. ولی وبلاگم ۹۰­۸۰ درصد معمولاً سعی می‌کنم که حالت شادی داشته باشد. اینش فرق می‌کند.

دویچه‌وله: یعنی خودتان آدم زیاد شادی نیستید؟

بایرامعلی: نه زیاد.

دویچه‌وله: سخت‌تان نیست که در واقع چیزهای شاد بنویسید، در حالی که خودتان شاد نیستید؟

بایرامعلی: خب چرا! گاهی اوقات برایم این حالت مشکل می‌شود... چند بار هم به قول معروف یک پست‌هایی نوشته‌ام که زیاد حالت شاد نبوده. گفتم، بازهم بخاطر اینکه از آن اول این حالت کلیشه‌ای شده که این وبلاگ، وبلاگ طنز است، دوستان گله کردند و گفتند چرا جدی می‌نویسی، خب من هم مجبور شدم برگردم دوباره به همان حالت قبلی.

دویچه‌وله: چقدر برایتان تعداد کامنت‌هایی که می‌گذارند مهم است؟

بایرامعلی: مهم است برایم که ببینم چقدر مثلاً توجه جلب کرده این پست‌ و تا چه حد خوانده‌اند.

دویچه‌وله: یعنی اگر تعداد کامنت‌هایتان کم باشد، تصمیم می‌گیرید دیگر وبلاگ ننویسید؟

بایرامعلی: نه، تصمیم می‌گیرم که... می‌فهمم که یک جای کار اشکال دارد. چون وقتی تعداد کامنت‌ها کم می‌شود، معلوم است که آنقدر توجه جلب نکرده که مثلاً بیایند برایش کامنتی بگذارند و اینها. آنوقت است که می‌فهمم باید یک چیزهایش را تغییر بدهم.

دویچه‌وله: چیزی بوده که وبلاگستان به شما داده باشد، در حالی که دنیای واقعی نتوانسته بهتان بده؟

بایرامعلی: در واقع من این وبلاگ را بعد از مهاجرتم شروع کردم به نوشتن و چیز خوبی که این وبلاگ برایم داشت، آشنایی با افراد جدیدی بود، مخصوصاً در کشور جدیدی که دارم زندگی می‌کنم. این برایم خیلی ارزشمند بود و روابطی که برایم پیدا شد، خیلی خوب بود، که اگر می‌خواستم این را در حالت زندگی عادی پیدا کنم، این گونه دوستان را فکر نمی‌‌کردم حالا حالاها بشود پیدا کرد.

دویچه وله: سوژه‌های نوشتنتان را از کجا می‌آورید؟

بایرامعلی: زندگی معمولی، وقتی به رادیو گوش می‌دهم، وقتی دارم در جایی قدم می‌زنم، روزنامه می‌خوانم. معمولاً هم یک دفترچه‌ای پیشم هست که این‌ها را یادداشت می‌کنم که بعداً روش کار کنم.

دویچه وله: پس وبلاگ نویسی شما را از کار و زندگیتان هم می‌اندازد گاهی وقتها! تا حالا شده در این زمینه یک اخطار جدی هم بگیرید؟

بایرامعلی: بله، کمتر جدی بوده خب. می‌گویم که باعث شده مثلاً گاهی اوقات یک کاری را باید به موقع انجام می‌دادم و تمام می‌کردم ولی خب این وبلاگ نویسی باعث شده که آن کار عقب بیفتد و تأخیری توش بیفتد و مشکل ساز بوده است!

دویچه وله: حالا شما فقط شعر نقد می‌کنید یا اینکه خودتان شعر هم می‌گویید؟

بایرامعلی: من شعر گفتنم در واقع همان موقع‌هایی که خدمتتان هم عرض کردم، یک زمانی داستان می‌نوشتم، شعر هم می‌گفتم، ولی خب یکی دوبار هم شعر گفتم، دیدم شعرها چنگی به دل نمی‌زند، گفتم که خب بهتره که کاری را که بلد نیستم، واردش نشوم! (با خنده) معمولاً در مورد کسانی که نقدهای سینمایی می‌کنند شنیدید که این‌ها معمولاً کارگردان‌های شکست خورده‌ای هستند که رو می‌آورند به نقد سینما (با خنده) حالا داستان ما هم همینطوره، چون خودمان نتوانستیم شعر بگوییم، شعرهای این و آن را نقد می‌کنیم!

دویچه‌وله: فکر می‌کنید تا کی به وبلاگ نویسی ادامه بدهید؟

بایرامعلی: والا، سوال سختی است. خوب گاهی اوقات فکر می‌کنم، می‌گویم ولش کنم، خیلی از وقتم را می‌گیرد و کارهای مهمتری پیش می‌آید، ولی فکر نمی‌کنم حالا حالاها ولش کنم. مگر یک روزی واقعاً بفهمم که دیگر چیزی برای نوشتن نیست و دیگر خیلی حرفهایم یکنواخت شده، آن موقع خوب دیگر نمی‌نویسم.

دویچه‌وله: تا وقتی که حداقل این شعرها هست، شما هنوز هم هستید!

بایرامعلی: خب خوشبختانه این شعرها هر روز دارد تولید می‌شود و هر روز هم آدم می‌بیند که ورژن‌های (مدل‌های) خیلی بهترش می‌آید، که واقعاً اصلاً بعضی وقت‌ها خود من هم می‌مانم که چه جوری تفسیرشان کنم.خوشبختانه تا وقتی که این شعرها هستند، می‌شه این کار را ادامه داد.

دویچه‌وله: حالا خواننده بعدی که از الان رفتید تو نخش، برای تفسیر کردن شعرش کیه؟

بایرامعلی: خواننده بعدی اقای شهرام کی هست!

دویچه‌وله:چه شعری ازش را می‌خواهید نقد کنید؟ می‌توانید افشا کنید الان؟!

بایرامعلی: آهنگی هست به اسم "عشق به من نیومده".

دویچه وله: خب پس باید همه‌امان منتظر باشیم ببینیم این چی از آب در می‌آید!

بایرامعلی: حالا فعلاً دارم رویش کار می‌کنم تا ان‌شاءالله ببینم کی آماده می‌شود که به قول معروف بفرستیمش هوا!

در فایل صوتی جداگانه‌ای که در زیر آمده است می‌توانید تفسیر شعر اون با من از آلبوم بیست کاری از "کامران و هومن" را با صدای بایرامعلی بشنوید. این فرصت استثنایی را از به هیچ عنوان از دست ندهید. خلاصه از ما گفتن بود!

در برنامه‌های آتی «سرنخ» قصد داریم که وبلاگ نویسان جوان را همراهمان کنیم و بیشتر با آنها آشنا شویم. به امید این که چنین گپ‌هایی باعث شود که آن دسته از وبلاگ نویسانی که به دنیای مکتوب دل بسته‌اند نیز ترغیب شوند و در یکی از برنامه‌ها در کنارمان باشند. خلاصه، در سرنخ به روی همه باز است. فقط یک ایمیل کوچک کافی است، به آدرس persian@dw-world.de! فقط یادتان نرود که در قسمت subject ذکر کنید: sar-nakh weblog