1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

"بوف کور" از دید تاریخی • مصاحبه با داریوش آشوری

مصاحبه گر: کیواندخت قهاری۱۳۸۶ اردیبهشت ۲۸, جمعه

به تازگی کتابی به نام "هدایت، بوف کور و ناسیونالیسم" به قلم ماشاالله آجودانی منتشر شده است. مصاحبه‌ای با داریوش آشوری، پژوهشگر فرهنگ ایران، در مورد جایگاه این اثر درمیان آثاری که تا کنون در مورد "بوف کور" نوشته شده است.

https://p.dw.com/p/AfSK
داریوش آشوری
داریوش آشوریعکس: DW

در مورد جایگاه "هدایت، بوف کور و ناسیونالیسم" درمیان آثاری که تا کنون در مورد بوف کور نوشته شده، با داریوش آشوری، پژوهشگر فرهنگ ایران، مصاحبه کرده‌ایم. داریوش آشوری اخیرا نقدی بر این کتاب در سایت اینترنتی رادیو زمانه منتشر کرده است.

ماشاالله آجودانی
ماشاالله آجودانی نویسنده "هدایت، بوف کور و ناسیونالیسم"عکس: DW

دویچه وله: آقای آشوری، از زمان انتشار كتاب بوف كور تا كنون نقدها، تحقيق‌ها و تفسيرهای بسیار در باره‌ی اين اثر ادبی منتشر شده است. آخرینِ آن كتاب "هدايت، بوف كور و ناسيوناليسم"، اثر ماشاالله آجودانی، است. این کتاب، به نظرِ شما، چه جايگاهی در این مجموعه دارد؟

داریوش آشوری: نقدهایی که تا کنون در باره‌ی "بوفِ کور" نوشته شده بیش‌تر از دیدگاهِ روانکاوانه بوده است. امّا نقدِ آقای آجودانی از یک دیدگاهِ تاریخیِ به آن می‌نگرد.

چه زمینه‌ای در بوفِ کور امکانِ تفسیرِ آن هم از دیدگهِ روانکاوانه و هم تاریخی را فراهم می‌کند؟

این هنرِ بزرگِ هدایت بود که توانست یک درگیری ذهنیّتِ جمعی روشنفکرانه در میانِ نسلِ خود را، که مایه‌ی اجتماعی و تاریخی داشت، به قالبِ دردِ ناکامیِ شخصی با زمینه‌ای حسّانی و جنسی بریزد و به ادبیّات به معنایِ عالی بدل کند. ادبیّاتِ روانکاوی و مکتبِ فروید در دهه‌ی 1920-30 که هدایت در اروپا می‌زیست، در ادبیّات و هنرِ اروپایی نفوذِ ژرفی کرده بود. هدایت نیز که زبانِ فرانسه را به‌خوبی می‌دانست و بسیار هم کتاب‌خوان و جوینده بود، با این زمینه و ربط آن با ادبیّات آشنایی کافی به هم زده بود. زمینه‌ی آشنایی با فرویدیسم را در برخی از "قضیه"های "وغ‌وغ‌ساهاب" نیز می‌بینیم.

به نظر شما تاکنون در زمینه‌ی تحلیلِ روانکاوانه‌ی "بوفِ کور" کارِ اساسی انجام شده است؟

بله در این زمینه بسیار نوشته شده است که من همه را ندیده ام و نخوانده ام. امّا، تا آن جا که من دیده و خوانده ام، بهترین کتابی که از این دیدگاه با تسلط حرفه‌ای کامل و پژوهندگیِ باریک‌بینانه نوشته شده، کتابِ دکتر محمد صنعتی ست به نامِ " صادق هدایت و هراس از مرگ". صنعتی ساختارِ روانکاوانه‌ی "بوف کور" را بسیار دقیق تحلیل کرده و نشان داده است که هدایت چه آگاهانه و با چه ظرافت و هوشمندی و آفرینندگیِ هنرمندانه فضایِ تمثیلی این اثر را طرح‌ریزی کرده و عناصرِ نمادین را در آن نشانده است.

ماشاالله آجودانی چه روشی را برای بررسی "بوف كور" به كار گرفته است؟

داریوش آشوری: آجودانی روش میان‌متنی (intertextual) را برایِ تحلیلِ "بوفِ کور" در پیش گرفته است. در این روش، بر مبنایِ دست‌آوردهایِ علومِ انسانی در سده‌ی بیستم، که از فلسفه‌ی هرمنوتیکِ هایدگر و گادامر مایه ‌می‌گیرد، به اثرِ ادبی همچون فراورده‌ی یک زمانه و تاریخ نگریسته می‌شود. به عبارتِ دیگر، می‌توانیم بگوییم که رهیافتِ روانکاوانه به اثر همچون یک تک‌گفتار (monologue)، از درونِ یک روان، از زبانِ یک شخص، می‌نگرد، و در آن به دنبالِ مسائلِ روانی نویسنده، از دیدگاهِ علمِ روانکاوی، می‌گردد، امّا روشِ میان‌متنی به آن همچون بازتابی از یک فضایِ گفت‌-‌و-‌شنودی (dialogical) در یک زمانه نگاه می‌کند. به عبارتِ دیگر، به اثرِ ادبی، از این دیدگاه، همچون یک آفرینشِ "روانِ جمعی" می‌نگرد.

به نظر شما، آجودانی با كتاب‌اش در باره‌ی بوف كور چه دريچه‌ی تازه‌ای به روی ما گشوده است؟

آجودانی نشان داده است که "بوفِ کور" چه‌گونه فضایِ گفت‌-‌و-‌شنودیِ روشنفکرانه‌ی روزگار هدایت و دغدغه‌هایِ آن را بازتاب می‌دهد. می‌بینیم که میانِ گفتمانِ ناسیونالیستیِ نهفته در "بوفِ کور" و نوشته‌هایِ پیشاهنگانِ شکل‌دهی به وجدانِ ملّیِ مدرن در ایران، همچون میرزا آقاخان و عارف و عشقی و بهار و ذبیحِ بهروز و بسیاری دیگر رابطه‌‌ای تنگاتنگ هست. در واقع، آنچه ما به عنوانِ "ایران" می‌شناسیم و تمامی عواطفی که در روانِ ما پیرامونِ آن تنیده شده، دست‌آوردِ فضایِ گفت‌-‌و-‌شنودیِ این دوران است که هدایت درخشان‌ترین چهره‌ی ادبیِ بازتاب‌دهنده‌ی آن است.

آيا چيزی هست كه با این روش در آن ناديده گرفته شده باشد؟

باید گفت که، هر تحلیل و تفسیری از دیدگاهی و با روشی به سراغِ متن می رود و به دلیلِ همین تمرکز بر دیدگاه و روشِ خود فروکاهنده (reductionist) است. یعنی فهمِ اثر را، ناگزیر، به یکی از جنبه‌های آن محدود می‌کند. در رهیافت میان‌متنی، که از دیدگاه علومِ انسانی یا علومِ هرمنوتیکی صورت می‌گیرد، به‌طبع، وجهِ تاریخیِ اثر بزرگنمایی می‌شود و وجهِ ادبیِ اثر و آفرینندگیِ هنریِ آن، به عبارتِ دیگر، یکّگیِ آن در میانِ همه‌ی آثارِ دارای رابطه‌ی میان‌متنی با آن کم‌-و‌-‌بیش نادیده گرفته می‌شود. شناختِ وجهِ ادبی یا ادبیّتِ اثر و ارزش یا ارزش‌هایِ آن از این دیدگاه، کاری ست دیگر که نقدگرانِ ادبی به آن می‌پردازند. بوفِ کور، به هر حال، چنان که بسیار گفته شده است، یک اثرِ ادبیِ بزرگ در ساحتِ ادبیّاتِ مدرنِ جهانی ست، اگرچه "ایرانیّتِ" آن و تعلقِ آن به زمانه‌ای‌ خاص هم سرِ جایِ خود هست.