1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

رقص فرهنگ‌ها

مصاحبه‌گر: ب. امید ۱۳۸۶ فروردین ۲۷, دوشنبه

دکتر سوزان باغستانی، یکی از فعال‌ترین مترجمان برون‌مرزی به زبان آلمانی است. او می‌گوید: «ترجمه‌ی آثار ادبی فارسی به زبان آلمانی شباهت زیادی دارد به بالانس زدن روی طنابی بسیار باریک.»

https://p.dw.com/p/AFqQ
سوزان باغستانی
سوزان باغستانیعکس: Susanne Baghestani

دکتر سوزان باغستانی در زمینه‌ی شناساندن ادبیات معاصر ایران به خوانندگان آلمانی زبان، یکی از فعال‌ترین مترجمان مقیم خارج از کشور است. او تا به حال ۸ رمان ، ۲ مجموعه‌ی داستان ، ۴ نمایشنامه و شمار زیادی مقاله و شعر از زبان فارسی و فارسی دری به آلمانی برگردانده است. از معروف‌ ترین آثاری که او ترجمه کرده بامداد خمار از فتانه حاج سید جوادی و چراغ ها را من خاموش می‌کنم از زویا پیرزاد است که در انتشاراتی معتبر زورکم، نشر اینزل به چاپ رسیده اند. او همچنین در شناساندن صحنه ادب افغانستان به فرهنگیان آلمانی نیز کوشا بوده‌است. تنها کتاب‌هایی که پس از حمله آمریکا به این کشور، بلافاصله از فارسی دری به آلمانی منتشر شدند، به همت باغستانی ترجمه شده‌اند: دو کتاب از نویسنده افغانی مقیم فرانسه، عتیق رحیمی با عنوان‌های خاکستر و خاک و هزارخانه، خواب و اختناق که در انتشاراتی معروف کلاسن به چاپ رسیده اند. باغستانی بیش از ۲۰ سال است که در آلمان زندگی می‌کند و از حدود ده سال پیش به این کار مشغو ل است. گفتگوی ما را با او، از جمله درباره‌ی فن ترجمه‌، ظرفیت‌های زبانی و نقش زبان در مناسبات انسانی بین فرهنگ‌ها بخوانید:

دویچه وله: چگونه از باستان‌شناسی به مترجمی رو آوردید؟

سوزان باغستانی: من از دوران نوجوانی علاقه‌ای مفرط به کتاب و ادبیات و به ویژه به شعر داشتم. پس از اتمام تدریس باستان شناسی در بخش عیلام و منطقه‌ی باختر (در افغانستان فعلی) در دانشگاه فرانکفورت، مجددا فرصتی دست داد که رمان و داستان بخوانم. در همین دوره شعرهای مورد علاقه‌ی آلمانی و فرانسوی را برای تفنن در کارگاه شعر و قصه‌ی فرانکفورت جهت معرفی به دوستان به فارسی ترجمه می‌کردم. روزی دوستی بسیارعزیز ترجمه‌ی یک رمان کوتاه فارسی را به من پیشنهاد کرد و در واقع به لطف ایشان بود که وارد این زمینه‌ی کاری شدم. البته در دوران دانشجویی هم، چندین مقاله‌ی علمی را از زبان فارسی به آلمانی برگردانده بودم و با این کار آشنایی قبلی داشتم.

شما از زبان فرانسه هم ترجمه می‌کنید. می‌توانید بگویید زبان‌های آلمانی، فارسی و فرانسه چه تفاوت‌ها، امکانات و تشابهاتی با هم دارند؟ اصلا می‌توان آن ها را با هم مقایسه کرد؟

به نظر من زبان‌های فارسی و فرانسوی با یکدیگر همخوانی بیشتری دارند تا با زبان آلمانی و اصولا این دو زبان را به‌خاطر خوش آوایی‌شان به زبان مادری‌ام یعنی آلمانی ترجیح می‌دهم. زبان فارسی و فرانسوی از لحاظ چند آوایی و چندمعنایی، شباهت بسیار دارند و هر دو از این نظر کمی انعطاف پذیرترند. در مقابل، زبان آلمانی، زبان بسیار دقیقی است که در مقایسه با دو زبان یادشده معانی را به نحو روشن تری منتقل می‌کند.

تقی مدرسی که آثارش را خود به انگلیسی ترجمه می‌کرد، معتقد بود که تمام تصاویر و نشانه‌های فرهنگی یک داستان را باید مو به مو به زبان دیگر ترجمه کرد. به عنوان نمونه عبارت "از سیر تا پیاز" را که به معنای جزء به جزء است باید به آلمانی مثلا vom Knoblauch bis zur Zwiebel ترجمه کرد و نه مثلا von A bis Z. نظر شما چیست؟ شما بِر چه اساسی ترجمه می‌کنید؟

این البته سؤال دشواری است که نمی‌توان آن را با قاطعیت کامل پاسخ داد. گرچه علاقه‌ی زیادی به انتقال تصاویر ومفاهیم فرهنگی ایرانی دارم، اما نباید و نمی‌توان معادلات آنها را در زبان آلمانی نادیده گرفت. از سوی دیگرهم باید به فکر خوانندگان باشیم که در خصوص ادبیات خارجی و به ویژه رمان‌های ایرانی با موضوعات و مفاهیم ناشناس کثیری مواجه‌اند. به همین خاطر من اصولا سعی می‌کنم در ترجمه‌هایم، نوعی توازن بین ترجمه‌ی لفظی تصاویر و استفاده از معادلات آلمانی آنها برقرار کنم تا خوانش (Lesbarkeit) متن حفظ شود و مخاطبین آلمانی بتوانند رمان یا داستان‌های فارسی را بدون دشواری غیرضروری بخوانند و از آنها لذت ببرند.

مشکلات ترجمه از زبان فارسی به آلمانی کدامند؟ به چه عواملی برای انتقال سبک نویسنده توجه می‌کنید؟ هیچ وقت دست به ترجمه آثار نویسندگان آلمانی به فارسی زده‌اید؟

مشکلات ترجمه از زبان فارسی به آلمانی مقوله‌ی مفصلی است که توضیح آن شاید هم از دست من برنیاید. اما به طور کلی بزرگترین مشکل، انتقال مفاهیم فرهنگی تقریبا ناشناخته‌ای است که باید آنرا به نحوی به خواننده‌ی آلمانی تفهیم کرد.

روی جلد "بامداد خمار" از فتانه حاج سید جوادی
روی جلد "بامداد خمار" از فتانه حاج سید جوادی

برای مثال به رمان "بامداد خمار" اثر خانم فتانه حاج سید جوادی که موضوعات آن برای خوانندگان ایرانی اکثرا عادی و پیش پا افتاده به نظر می‌رسد‌، اشاره می‌کنم که حدود ۹۰ پانویس در آخر کتاب اضافه کرده‌ام تا خواننده‌ی آلمانی بتواند تا حدی با آداب و رسوم متداول ایرانی مانند مراسم ازدواج (بله برون، پاتختی و غیره) آشنایی پیدا کند.

در مورد انتقال سبک، تلاشم بر این است که ساختار جملات و ریتم آنها و نیز سطح زبانی (عامیانه یا کلاسیک) و فضای کلی متن (رئالیستی یا وهم انگیز) را به نحو احسن به زبان مقصد منتقل کنم. چنین کاری البته مستلزم شناختی کلی از آثار ادبی معاصر آلمانی و زبان ادبی و زبان روزمره‌ی آلمانی است که جهت بهبود ترجمه باید از آنها الهام گرفت. به همین دلیل هم از ترجمه آثار نویسندگان آلمانی به فارسی امتناع می‌کنم. چون از نزدیک شاهد تحولات چشمگیری که در این سه دهه‌ی اخیر در زبان فارسی رخ داده است، نبوده‌ام.

شما با کتاب‌هایی که برای ترجمه انتخاب کرده اید، گونه‌ای از ادبیات فارسی را به خواننده آلمانی معرفی کرده اید که منقدین آلمانی به آن Trivialliteratur می‌گویند. در واقع مثل دیگران به ادبیات "سطح بالا و به عبارتی متعهد" توجه چندانی نشان نداده‌اید. چه ضابطه‌ای را دراین انتخاب رعایت کرده‌اید و چرا؟

در ابتدا باید سؤتفاهمی را که همواره در این خصوص وجود دارد، برطرف کنم. در آلمان حق انتخاب آثار ادبی برای ترجمه، اصولا با ناشران و یا با ادیتورها است که عمدتا فاقد شناخت کافی از زبان و ادبیات فارسی اند. و بر خلاف ایران که مترجمین نقش عمده‌ای در انتخاب و معرفی آثار ادبی خارجی دارند، در آلمان تصمیم گیرندگان اصلی، ناشران هستند.

در وحله‌ی دوم انتخاب این آثار به خاطر عدم پشتیبانی از طرف مؤسسات دولتی در کشورمان (چون انستیتو گوته‌ی آلمان) اکثرا به طور اتفاقی و وابسته به سلیقه‌های شخصی مشاوران ناشران آلمانی صورت می‌گیرد. از این گذشته چندان اعتقادی به مقوله ی ادبیات "سطح بالا و سطح متوسط یا پایین" ندارم. چون کتاب‌های ادبی از هر نوعی، مخاطبین خاص خودش را دارد و آنچه که به نظر من اهمیت دارد کیفیت کار و توانایی نویسنده در ادای آن است. برای مثال ممکن است اثری بسیار متعهد باشد، اما از لحاظ ساختاری و زبانی بسیار ضعیف. پس معیار کار را بهتر است در کیفیت کار بجوییم تا در میزان تعهد آن. اتفاقا رمان خانم حاج سید جوادی هم به نظر من، به همین خاطر در آلمان بسیار موفق بوده و دوبار تجدید چاپ شده و حتی پس از گذشت هفت سال همچنان در کتابفروشی‌های آلمانی عرضه می‌شود. در ضمن با ارائه چنین رمانهایی است که می‌توان توجه گروه کثیری از خوانندگان آلمانی را به ادبیات معاصر ایران جلب کرد. "بامداد خمار" بدین لحاظ تا حدودی هم راهگشای سایر آثار ادبیات معاصر فارسی بوده است.

روی جلد کتاب "چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم" از زویا پیرزاد
روی جلد کتاب "چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم" از زویا پیرزاد

تبادل فرهنگی بر پایه ادبیات تا چه اندازه به نزدیک شدن ملت‌ها کمک می‌کند؟

همانطور که قبلا به آن اشاره کردم، بسیاری ازمفاهیم و پدیده‌های فرهنگ و تاریخ ایران برای مخاطبین آلمانی تقریبا ناشناخته است. ادبیات بدون شک جزو بهترین امکانات برای انتقال این مفاهیم و پدیده‌ها است. چون خوانندگان را نه تنها با آنها آشنا می‌کند، بلکه بسیاری از کلیشه‌های رایج در رسانه‌های گروهی آلمان را نیز درهم می‌شکند. در سال 2000 در شهر وایمار، محل فوت گوته یادواره‌ای برای حافظ و گوته به شکل دو صندلی سنگی خالی نصب وافتتاح شد. امروزه جای حافظ و گوته همچنان خالی است.

شما سال‌هاست که تکامل و نو شدن زبان فارسی را در مقایسه با فارسی افغانی دنبال می‌کنید. (کتاب‌هایی هم از این زبان به آلمانی برگردانده‌اید) این رشد را چگونه می‌بینید؟

زبان فارسی در این سه دهه‌ی اخیر روند تکاملی چشمگیری را پشت سر گذاشته، به ویژه به خاطر کثرت ترجمه‌های فارسی آثار خارجی در ایران و نیز به خاطر فعالیت‌های متداوم اهل ادب و فرهنگ در خارج از کشور. وضعیت زبان و ادبیات در افغانستان کاملا متفاوت است و در واقع این ادبیات پس از سی سال جنگ و بی‌خانمانی تازه دارد به خود می‌آید تا آنچه را که در این مدت طولانی از بین رفته، بازسازی کند. در شرایط نامطلوب فعلی هر نوع مقایسه بین تحولات زبان فارسی و فارسی دری به نظر من کاری بیهوده است.

روزنامه‌های اینترنتی چه تاثیری بر این روند داشته‌اند؟

نیاز روزافزون به معادلات لغوی در زبان فارسی برای انتقال مطالب و موضوعات در زمینه‌های مختلفی چون سیاست، فرهنگ و یا محیط زیست به ایرانیان درونمرزی و برونمرزی، خوشبختانه تاثیر بسیار مثبتی بر توسعه‌ و تکامل زبان فارسی داشته و دارد. راستش بدون این روزنامه‌های اینترنتی و سایت‌های خبری چون سایت خود شما، از بسیاری از تحولات زبان معاصر فارسی بی‌بهره می‌ماندم.

چه توصیه‌هایی برای مترجمین تازه کار ما دارید؟

در شرایط فعلی ترجمه‌ی آثار ادبی فارسی به زبان آلمانی شباهت زیادی دارد به بالانس زدن روی طنابی بسیار باریک، آن هم دلایل بسیار دارد، مثل عدم توسعه‌ی ادیبات ارزشمند معاصر ایران در خارج کشور از طریق مؤسسات دولتی، به خاطر عدم وجود فرهنگ‌های لغات فارسی- آلمانی و عدم حضور ادیتورهای فارسی زبان و مبلغین حرفه‌ای ادبیات فارسی در کشورهای آلمانی زبان. خواهش من از مترجمین تازه کار این است که با کمال شجاعت از این مسایل بگذرند و از بالانس زدن نهراسند! چون شناساندن ادبیات پر بار ایران ارزش این تلاش را دارد! امید وارم روزی بر فراز این طناب با هم برقصیم.