1. رفتن به محتوا
  2. رفتن به مطالب اصلی
  3. رفتن به دیگر صفحات دویچه وله

کاکه تیغون از شگردهای تکراری استفاده می کند

۱۳۸۹ بهمن ۱۹, سه‌شنبه

کاکه تیغون از تبار رندانی صاحب ولایت یا ولیانی رندی است که جامه مسخرگی در پوشیده است. کاکه تیغون یادداشت های منظوم در وبلاگ طنزش را در قالب مجموعه یی به نام "لبخند شیطانی" با مقدمه یی فاضلانه به چاپ رسانده است.

https://p.dw.com/p/QwOi
رضا محمدی، شاعر و نویسندهعکس: DW

رادیو صدای آلمان در سلسله "یک آفرینشگر، دو دیدگاه" به معرفی تعدادی چند از شاعران و نویسندگان معاصر افغانستان می پردازد. این برنامه به کوشش نعمت حسینی، نویسنده و پژوهشگر افغان تهیه می گردد. در این سلسله کوشش می شود تا کوتاه به زندگی آفرینشگران پرداخته شده و آثار آنها توسط دو منتقد بررسی شود. البته رادیو صدای آلمان پذیرای نقد و نظر سایر منتقدین نیز می باشد.

این بار برخی از طنزهای این طنزنویس شناخته شده ی افغان را شکرالله شیون و رضا محمدی نقد نموده اند.

کاکه تیغون" ازشگردهای تکراری استفاده می کند"

سال ها پیش روزی با شفیق پیام طنزنویس برجسته، بحثمان بر سر این بود که طنزنویسی کاری تازه است یا سنتی قدیمی در زبان فارسی؟ و او ارجاع می داد به استادان کابل که چه ها گفته اند و من باورم نمی شد که طنز نیز از جمله واردات مدنیت غربی در بین ما باشد.

وارد معقولات خیلی پیچیده که نشویم همین عبید زاکانی شاهدی کافی است. کسی که طنز را به نام طنز گفته است. قبل از او و بعد از او نیز خیلی ها بودند که به این تردستی طشت اربابان زر و زور و تزویر را از بام می انداختند، بی آن که گرفتار تهمتی شوند.

از نوع غیر مکتوبش نیز فراوان داشته ایم. منیجک هایی که دربارهای بسیاری را به سخره می گرفتند و در جامه ی خنداندن، سر به سرشان می ماندند. اصلا طنز برای همین بوده. ساخته شده تا آنچه را نمی توان به زبان آورد در لفافه ی رندی بپیچانیم. رندی میراث از نیاکانی که هر روز با حکومتی و حکمتی تازه سر و کار داشتند و این بین سنگ آسیابی گری شیوه یی شگفت از بیان را به آنان آموخت.

کاکه تیغون، یکی از همین تبار است. از تبار رندانی صاحب ولایت یا ولیانی رند که جامه مسخرگی در پوشیده اند. کاکه تیغون یادداشت های منظوم در وبلاگ طنزش را در قالب مجموعه یی به نام "لبخند شیطانی" با مقدمه یی فاضلانه به چاپ رسانده و با ابتکاری خاص بعضا پاسخ دیگرانی را که به طنزهای او جواب داده اند، نیز در پیوست آورده است. ناگفته نماند که نثرهای طنز او از طنزهای منظوم او چیزی کم ندارند؛ چه بسا که اگر جمع هر دو را به صورت گزیده تری منتشر می کرد، اثری بسیار ستودنی تر می شد. با این همه کاکه تیغون با وبلاگش و نوشته هایش یکی از زنده ترین مواریث منتقدین رند نقد نشدنی های تاریخی ماست. امروز اگر شمشیر تاریخی دولتمندان دهان کاکه تیغون ها را نبسته، هزار شمشیر قهار دیگر هست که اصلاً نمی شود با آنها شوخی کرد. از نمایندگان رسمی و غیر رسمی بی شمار خداوند گرفته، تا سنت ها و فضیلت هایی که گپ زدن درباره آنان سر از دست دادن است. و بنای اصلی کاکه تیغون نیز به چالش کشیدن همین حیطه هاست.

کاکه تیغون، دشمنانش را پیدا کرده که آنها را دست بیندازد و به ریشخند بگیرد. کاری که از عهده شاعر و نویسنده رسمی به هیچ شکل نمی برآید. نوشته های او جای صفت کردن فراوان دارد و جای بهانه جویی نیز همچنان.

خوبی های کار او درین است که از شگردهای تکراری برای بیان موضوعات امروز استفاده می کند. عمده شگردهای او به بازی گرفتن ظرفیت های زبان عامیانه و اصطلاحات معمولاً استفاده نشدنی کوچه و بازار، و کمیک ساختن مسایل خیلی جدی است:

ز روسی لفظ جاپانی بپرسد

زهندو هم مسلمانی بپرسد

حریفان در ریاض و مسکو و قم

نموده هر که سوراخ دعا گم

امارت را اگر یک سال دیگر

پذیرد، ماده ها را می کند نر

عرب نفت و عجم گازش بیارند

رقیبان دیده و خود را نخارند

به زن گوید، عجب فرزانه باشی

وزیر داخله در خانه باشی

به زیر چادر از گهواره تا گور

بفرما! ای که عقلت گشته کم زور

جهان مردانه و علمش مذکر

زنان را علم سازد خاک بر سر

بازی کردن با مو ضوع جدیی چون حقوق زنان، یکی از این موارد است. اما مسئله یافتن دستاویزی تازه است. از هندو مسلمانی پرسیدن و از این مسایل خیلی تازه نیستند؛ محتوای این دیالوگ هم در محاورات مردم مرتب تکرارمی شود. تنها کار نویسنده ویرایش به معنای سینمایی این تماشاهاست. تازه نوع روایت هم روایت ایرج میرزایی است که او خود این روایت را ازعطار دارد. و البته که این ها عیب نیستند، اما وقتی به تکرار برسند کمی عیب دار می شوند. موضوع جنسیت دلپذیرترین سوژه نویسنده ماست. جایی که نویسنده در آن میدان جولان زیادی دارد و سنت های زن ستیز یا جنسیتی جامعه را یک بار با روایتی پدری که درخانه اش دختری به دنیا آمده و باری دیگر در روایت دانای کل از نوع عشق شرقی در تقابل با نوع غربی بیان می کند:


دگر نمانده پتاقی چو در خزانه ی من

گلا به روی تو، دختر شده است خانه ی من

نه جَفر و جادو وجَنبل نه انتر و مَنتر..

اثر نمود به تقدیر خرک... من

چه می خورم که مرا ماده پشت می سازد

نبود ذره ی مردی به آب و دانه ی من

...

خدای پاک اگر می دهی ، نرینه بده

نرینه گفته به درد آمده است چانه ی من

خوشم از این که به فضل خدا دوگانه نشد

ضریب شرم من و خجلت یگانه ی من

چه لاف می زدم از مردی و در آ خر کار

گلا به روی تو دختر شده است خانه ی من

...

عشق شرقی عذر و زاری کردن است

در تخیل خانه داری کردن است


تحصیل، مسایل فکاهه قومی افغان ها، داروین و انشتین و این گونه اطلاعات خرده روشنفکری افغانستان، نقیضه گویی مثل شعری که بر نقیضه مظفری سروده است، یا این شعر که نقیضه ایست بر شعر حافظ، از دیگر شگردهای اوست:

خرم آن روز کز این منزل ویران برود

اشک از دیدۀ ما لوله و لوپان برود

از پی بدرقه در شهر هیاهو افتد

وای، گودبای کنان خسرو خوبان برود

کارها کرده فراوان، همه اش کارستان

لازم آن است که امروز فراوان برود

پیش سعدی به گلستان نرود جا تنگ است

جای دارد که به انگلند و به آلمان برود


فیلم ها و اصطلاحات فیلم های هندی و بر همین منوال اصطلاحات روسی و ایرانی، استفاده مکرر از فحش و ناسزا و هزل و کلماتی که در محاورات رسمی معمولا نمی آید، دیگرشگردهای اویند. اما این آخری برای او تنها یک شگرد نیست بلکه این تنها شگرد کاکه تیغون است، وقتی برای فکاهه ساختن گپ کم می آورد، و این حتی گاهی به هزل هم می کشد؛ و این معلوم است که هزل از طنز خیلی فرق دارد؛ مثلا گفته می شود هزلیات سعدی یا هزلیات ایرج یا فلانک. شاعر که با جرئت همه این نوشته ها را در مجموعه طنزش می آورد، یعنی از هزل بودن یا دیگر انواع بودن آن مطمئن است. به عنوان مثال، دموکراسی دیگر آلت دست اوست. لباس تازه یی که بر تن افغانستان دوخته شده و به نظر نویسنده ناسازی های خنده آور فراوان دارد:

عجب می کنی بازار آزاد است آزادی

فروش عمده دیوانگی پرچون نخواهد شد

...
مرا گویند سستی، سست گویان راست می گویند

کمی سستی کند هر جا رسیده دست افغانی

در این غربتسرا صد سینه گپ دارم، نمی گویم

چرا گویم؟ چه سان گویم؟ نباشد کار آسانی

دموکراسی و آزادی نمی دانند این مردم

کجا افگنده ام من عقل ایشان را به زندانی

مرا سرعت نمی فارد، تأنی خوی من باشد

نمی خواهم بلای انقلاب و جور جولانی

والبته نمی توان منکر شد که نویسنده آگاهانه و رندانه علاوه بر کشف جنبه های کمیک این روایت، نوع طنز رندانه میان کلامی را از نوع حافظ هم به خوبی به کار برده است. مثل واژه سست گویان پس از بیان سستی در شعر بالا. اینها به لطافت کلام می افزایند. سوژه های دیگر او حکومت افغانستان، و مجموعه اصطلاحاتی است که با این دولت نو پدید آمده اند، مثل بازسازی، حکومت انتقالی، رشوه و اختلاس.

پر می شوند آخر این جیب های خالی

بر دوستان مبارک دوران انتقالی

این جیب جیب فیل است پس عمر خضر باید

تا یک کمی شود پر جیب جناب عالی

از هر چمن سمن تا، گیرند اندک اندک

فایق شوند کم کم بر مشکلات مالی

روی سیاه دولت باید سفید گردد

فرض است بر رعیت تمرین "ماست مالی"

هر آدم معظم تف می کند دمادم

تا بر طرف نماید آثار خشکسالی

کوچیده عقل دولت در کوه قاف عزت

امسال غم ندارد غم بوده پارسالی

در انتقال بینی تا هرچه را ببینی

دمب دراز دارد دوران انتقالی

حل کردن معما از کس نخواهم اما

آسان نموده کارم دشنام ارتجالی

این طنز از بهترین طنزهای این مجموعه است. با بیتی که البته من با اجازه صاحبش پس کردم و چه بسا اگر به من بود از ین بیت ها از این مجموعه بیشتر بر می داشتم. بیت هایی که بسیاری وقت ها نه فقط بی معنی و حشوند که حتی وزن و قافیه را نیز از دست داده اند:


صابونکی زیر پایم افتاد

لغزیدم همچو برگی در باد


...

قتقتک دهید خوب قتقتک

ریش من را دید طولش کم زده

این سهل انگاری یکی از بدترین عیب های او و چه بسا بسیاری از افغان هاست. باری به هر جهت نهادن قضایا کار خیلی بد ماست. بازگشتن به نوشته و دقت و دستکاری در آن، و چه بسا نظر خواستن از دیگران قبل از سپردنش به تاریخ، کار واجبی است که در بین ما از مکروهات است. جداً از این یا شاید در همین مقوله نیافتن فرم های تازه را نیز می شود اضافه کرد.

با آن هم او گاهی به ندرت اما زیبایی توانایی اش را در یافتن فرم های تازه نشان داده است. مثلاً جایی که ازساختار لالایی گفتن مادر برای فرزند به عنوان یک فرم روایی استفاده می کند:

للوللوپسرم دوربازسازی شد

سگ سیاه که ولگرد بودتازی شد

یا در این شعر که از اصطلاحات انترنت به عنوان ابزار فرمی تازه استفاده می کند. به علاوه باز آفرینی کمیک کلمات آشنا که به بازسازی فضای نوشته یا فضا سازی دقیق تر آن نیز کمک می کند:

دنیا هکیدن است پر از نا رسیدن است

هک می شویم ما و پس از لحظه ای شما

طَنز، هنری است که عدم تناسبات در عرصه های مختلف اجتماعی را که در ظاهر متناسب به نظر میرسند، باز سازی می کند و وجه کمیک آن را کشف می کند که این خود مایه خنده میشود. هنر طنزپرداز، کشف و بیان هنرمندانه و یافتن و پرداختن زیبایی شناختی عدم تناسب در این ظاهراً "متناسبات" است. برای این کار هم حتما انجام کارهای عجیب لازم نیست. پناه بردن به هزل آسان ترین راه است. سخن گفتن در قالب های گذشتگان هم به همین شکل. اما طنزپرداز می تواند با روایت عریان زندگی، هزار فرم تازه کشف کند. به نظم در آوردن فکاهی یک کارست و البته کاری صنعتی، اما فکاهه ساختن زندگی، وظیفه اصلی کاکه تیغون هاست. مگر نه که زندگی در ساده ترین شکلش پر از مسخرگی است. به ویژه جامعه بعد از جنگ که نویسندگان فرانسه قابلیت لمپنیزم این نوع جامعه را یک بار به خوبی نشان دادند و این لمپنیزم بعد از جنگ به نویسنده توانایی دو چندان می دهد.

تازه مقصد که تنها فکاهه نویسی پوچ نیست. هنر و به ویژه هنر طنز در ذات خودش نوعی افشاگری دارد. نیکلای واسیلویچ گوگول نویسنده ی بزرگ روس پس از انتشار کتاب بازرس می گوید: "من در بازرس عزمم را جزم کردم تا تمام پلشتیهای روسیه را در توده یی گرد آورم و یکباره همه شان را به تمسسسسخربگیرم." این یعنی قدرت بی پایان طنز برای بازنمایی و اصلاح و نه فقط مسخره کردن اجزایی از جامعه. همین که نویسنده می تواند به راحتی ملا و محتسب و امیر و رییس را، عروسک روایت های خود بسازد، یعنی این که خیلی جاهای دیگر را دارد از دست می دهد. بازار و خانه و شهر نشینی و راه رفتن و گپ زدن و همه چیز در جامعه یی این چنینی شکلی منحط و جعلی دارند. درست است که به اشرافیت موضوعات اول نیستند. اما کشف این سمبل های تازه در گفتار و نوشتار و کردار جامعه و استعاره ساختن شان، برای نویسنده خوش قریحه ای مثل کاکه تیغون و دیگر طنزنویسان ما کار دشواری نخواهد بود.

نویسنده: رضا محمدی

ویراستار: عاصف حسینی

استفاده مطالب این سلسله، بدون گذاشتن لینک نوشته مجاز نمی باشد