1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

خاطرات امین‌زاده: سندی از شکنجه، دروغ و تحریف

۱۳۸۹ آبان ۱۴, جمعه

انتشار اینترنتی خاطرات محسن امین‌زاده معاون وزیر امور خارجه دولت اصلاحات توجه بسیاری از ناظران را یک بار دیگر به وقایع پس از انتخابات ۸۸ و اتهامات وارده بر اصلاح‌طلبان جلب کرد. این خاطرات حاوی نکاتی قابل تامل است.

https://p.dw.com/p/Q04V
عکس: FARS

«امروز سی‌امین روزی است که در سلول انفرادی به سر می‌برم. ساعت یک صبح روز ۲۶ خرداد ماه ۱۳۸۸ به شیوه‌ای بسیار غیرعادی دستگیر شدم. به سرعت به زندان اوین منتقل شدم و تحت بازجویی قرار گرفتم. حالا سی روز از بازجویی بی‌امان من می‌گذرد. جز دو روز، تمام روزها و شبها و گاهی نیمه‌شبها بازجویی شده‌ام. ۷ تا ۱۴ و حتی گاهی ۱۵ ساعت».

این بخشی از خاطرات زندان محسن امین‌زاده معاون وزارت امور خارجه در دولت خاتمی است. سایت جرس دست‌نوشته‌های آقای امین‌زاده در طول ۲۳۸ روز زندانش را منتشر کرده است. وی که از اعضای موسس جبهه مشارکت ایران است، در بهمن ماه گذشته به پنج سال حبس تعزیری محکوم شد و هم‌اکنون در حال گذراندن دوران زندان خویش است.

از نیمه شب جمعه ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ هجوم شبانه به منازل سران جبهه اصلاحات و مسئولان ستادهای انتخاباتی موسوی و کروبی آغاز شد. در این هجوم گسترده بسیاری از کسانی که در دولت‌های قبلی وزیر یا معاون وزیر بوده‌اند دستگیر شدند و مورد ضرب و شتم و شکنجه قرار گرفتند.

محسن امین‌زاده در خاطراتش به تاریخ هفتم مرداد ۸۸ درباره شکنجه‌ها و رفتار بازجویان چنین می‌نویسد: «امروز سیاه‌ترین روز دوره بازداشت من بود. رفتار بازجویان کاملاً تغییر کرده است. آنان از ابراز جملات نسبتاً محترمانه‌تر چند هفته اخیر دست برداشته‌اند و برعکس به زشت‌ترین روش‌ها بر مبنای ادعاهایی سرتا پا دروغ و بسیار توهین‌آمیز دست یازیده‌اند. روش‌هایی که شنیده بودم اما هرگز آن را همچون امروز باور نکرده بودم. بازجوی جدیدی که بعداً فهمیدم سرتیم بازجویان است برای اولین بار خودش دست به کار شد و بدترین لحظات بازجویی را برای من خلق کرد. او اندامی درشت و شکمی بسیار بزرگ داشت و با لحن بسیار بدی سخن می‌گفت. هرچند ادای الفاظ رکیک با برخوردهای فیزیکی هم همراه بود، اما حتماً تحمل کتک‌ها از تحمل اظهارات و رفتار زشت او آسان‌تر بود».

دادگاه‌های فرمایشی

دادگاه‌هایی که با نام "دادگاه فرمایشی" مشهور شد، از مردادماه آغاز شد. روز شنبه دهم مردادماه اولین جلسه این دادگاه‌ها برگزار شد. محمدعلی ابطحی، بهزاد نبوی، محسن ميردامادی، محسن امين‌زاده، محسن صفايی فراهانی، محمد عطريانفر و عبدالله رمضان‌زاده از جمله حاضران در این دادگاه بودند.

محسن امین‌زاده در خاطراتش درباره این دادگاه چنین می‌نویسد: «در سالن دادگاه، پیش از آنکه دوربین‌های تلویزیون را روشن کنند، در فضایی وهم‌انگیز و آکنده از رعب و وحشت، ما را مثل وسایل نمایشی چیدند. عده‌ای اوباش را با دستبند آورده بودند. عده‌ای جوان را از تظاهرات خیابانی جمع کرده بودند و اکثر مسئولین سابق که سپاه آن‌ها را دستگیر کرده بود، نیز حضور داشتند. سعی داشتند این سه دسته را به صورت درهم بنشانند تا هم به تصور خودشان ما را تحقیر کرده باشند و هم نگذارند کسی عکس یادگاری بگیرد. من را میان اوباش نشاندند. به مسئول خشنی که کارش چیدن متهمین بود گفتم: "تو را به جدت دیگه ما را وسط اوباش ننشان. با همان جوان‌ها مخلوط کن." رفت و مشورت کرد و پذیرفت که اوباش را در کنار هم پشت سر ما و جوان‌ها بنشانند».

محسن صفایی فراهانی
محسن صفایی فراهانیعکس: IRNA

شکنجه، دروغ و تحریف

چهره‌های متهمان این دادگاه‌ها نشان از آزار جسمی و روحی آنان در طول مدت بازداشت داشت. به حدی که همه جا گفته شد سخنانی که برخی از آنان در این دادگاه‌ها تحت عنوان "اعتراف" بیان کردند، همه تحت شکنجه بیان شده بودند.

محسن امین‌زاده در خاطراتش به شلاق خوردن احمد زیدآبادی نیز اشاره می‌کند. او می‌نویسد: «وقتی من را در محل تعیین شده نشاندند، احمد زیدآبادی صندلی جلو و عیسی فریدی با فاصله سمت راست نشسته بودند. پیش از آنکه ماموری کنارمان بنشیند احوالپرسی کردیم. زیدآبادی پرسید که آیا کتک هم خورده‌ام. درباره کتک‌های حین بازجویی توضیح کوتاهی دادم. ایشان گفت که علاوه براین نوع کتک‌ها دوبار هم شلاق خورده است».

مطالبی که در این دادگاه‌ها مطرح شد هیچگاه اثبات نشد. کیفرخواست‌ها همه شبیه هم بودند و از همه عجیب‌تر آنکه تمامی متهمان به جای دفاع از خود به گناهانشان اعتراف کرده و تقاضای بخشش می‌کردند.

امین‌زاده درباره مطالب مطرح‌شده در این دادگاه‌ها در خاطراتش چنین می‌نویسد: «ادعاهایی در دادگاه مطرح شد که نه تنها صحت نداشت بلکه برای اولین بار آن‌ها را می‌شنیدم. به جز جملات تحریف شده‌ای از من در رابطه با جزوه تأملات راهبردی حزب مشارکت، هرچه در دادگاه در رابطه با من گفته شد کاملاً بی‌اساس بود. به معاون دادستان گفتم که اسم من در دادگاه برده شده و من هم مثل کسانی که در دادگاه اول ظاهراً به این دلیل صحبت کردند، می‌خواهم صحبت کنم. معاون دادستان گفت آخر وقت دادگاه، قاضی به شما که اسمتان برده شده وقت خواهد داد. تا ساعت چهار دادگاه ادامه یافت و ناگهان تمام شد و کسی هم به من وقت نداد. متحیر از دادگاه خارج شدم».

محمد عطریانفر و محمدعلی ابطحی پس از پایان دادگاه در یک مصاحبه تلویزیونی نیز شرکت کردند. امین‌زاده می‌نویسد که به او هم گفته شده که باید این مصاحبه را انجام دهد ولی او زیر بار نرفته است.

امین‌زاده می‌نویسد: «بعد از دادگاه حس غریبی به من می‌گفت که هرگز به ما اجازه دفاع در چنین دادگاهی علنی و در مقابل دوربین‌های تلویزیون و خبرنگاران (هرچند کاملاً تحت کنترل) داده نخواهد شد. چون روشن بود شرط حرف زدن در این دادگاه‌ها این است که متهمین حرف‌های مورد نظر بازجویان را بیان کنند و اظهارات آنان قبل از دادگاه به تأیید بازجویان برسد».

احمد زیدآبادی و پشت سر او محسن امین‌زاده. وی در خاطراتش می‌نویسد که زیدآبادی در دادگاه به وی گفته که دوبار شلاق خورده است
احمد زیدآبادی و پشت سر او محسن امین‌زاده. وی در خاطراتش می‌نویسد که زیدآبادی در دادگاه به وی گفته که دوبار شلاق خورده استعکس: Fars

زندان، سلول انفرادی و روابط عاطفی

پس از دستگیری‌های گسترده سال ۸۸ و بازداشت‌های دراز‌مدت فعالان سیاسی، نامه‌نگاری‌های اینترنتی همسران و فرزندان آنان به یک رسم بدل شد. "دل‌نوشته‌ها" عنوانی بود که برای اینگونه نامه‌ها برگزیده شد. هرچند بیشتر این درددل‌ها از خارج زندان خطاب به داخل بود اما گاه نوشته‌هایی نیز از داخل زندان به بیرون درز می‌کرد.

محسن امین‌زاده معاون وزیر دوران خاتمی در خاطرات زندانش بخش بزرگی را به احساساتش در دوران بازداشت نسبت به همسر و دو دخترش اختصاص داده. وی در تمام این خاطره‌نویسی به پوشه بازجویی‌ای اشاره می‌کند که به منظور نوشتن اعترافات در اختیار او قرار می‌گرفته ولی وی از آن برای به تصویر کشیدن حس و حال درونی‌اش استفاده می‌کرده است.

او می‌نویسد: « امروز اسامی همسرم مهناز و دخترانم فاطمه و زینب را تکمیل کردم.قبلاً کلمات را به صورت ناقص قلمی کرده بودم و مصمم بودم تا تکلیف پوشه برای خودم روشن نشده این کلمات را تکمیل نکنم، چون احتمال می‌دادم که خواندن این کلمات از جانب بازجو مانعی برای گرفتن پوشه از او باشد. تکمیل اسم مهناز در زیر کلمه عشق و در کنار نشانه‌های سمبلیک قلب، شوق‌انگیز بود. اینجا مناسب‌ترین جا برای اسم مهناز است. رابطه من و مهناز همیشه همراه با محبت و صمیمیت بوده است اما در سلول انفرادی نوشتن نام او شور و حال دیگری دارد. فکر می‌کنم اگر این پوشه هیچ پیامی نداشته باشد پیام‌رسان تکرار ابراز علاقه و عشق من به مهناز هست».

و این پوشه البته بالاخره از زندان خارج می‌شود: «قسمت کوچک باقی مانده از پوشه را با رعایت قولی که به سید نگهبان زندان داده بودم نقاشی کردم. در قسمت پایین سمت راست پوشه چند عدد و تاریخ نوشته بودم. ۲۶ خرداد روز دستگیری من بود، هفده روز بعد ۱۱ تیرماه به بند حفاظت اطلاعات سپاه منتقل شده بودم. ۱۱۶ روز تا هفدهم مهرماه در سلول انفرادی نگهداری می‌شدم. و در دویست و یکمین روز بازداشتم محاکمه من پایان یافته بود. امروز آخرین تاریخ را روی پوشه ثبت کردم. روز ۲۰ دی ماه، دویست و نهمین روز بازداشتم نقاشی روی پوشه کامل و از زندان خارج می‌شد. دو علامت سؤال جای تاریخ آزادی خودم از زندان را پرکرد و حالا همه چیز آماده بود که پوشه از زندان بیرون برود».

آقای امین‌زاده خاطراتش را با آزادی موقتش از زندان پایان می‌دهد: «من ۳۲ روز بعد از پوشه، از زندان خارج شدم. در دادگاه بدوی به شش سال زندان محکوم شده‌ام و حالا تا زمانی که برایم معلوم نیست در مرخصی هستم. وقتی بعد از هشت ماه وارد خانه‌مان شدم، اولین چیزی که همسرم مهناز به من نشان داد، پوشه نقاشی شده من بود که حالا آن را داخل یک قاب گذاشته بودند. امشب مهناز و زینب و بعداً بقیه عزیزان تمایل نشان می‌دادند که نقاشی من را به سایرین نشان دهند. به نظر من هنوز هم چیزی بیشتر از یک کار خاطره‌انگیز در اتاق بازجویی، خلق نشده است؛ اما برخی از دوستان معتقدند که آنچه قلمی شده چیزی بیش از یک خاطره است».

روز سه‌شنبه پنجم مرداد ۸۹، دو روز پس از انتشار شکایت هفت اصلاح‌طلب از سردار مشفق به دلیل اعتراف به کودتای انتخاباتی، محسن امین‌زاده که یکی از آن هفت نفر بود، مجددا به زندان بازگشت.

میترا شجاعی

تحریریه: جواد طالعی

پرش از قسمت در همین زمینه

در همین زمینه

نمایش مطالب بیشتر