یادداشتی از ماهمنیر رحیمی
۱۳۸۹ مرداد ۱۹, سهشنبهبار دیگر به این خبر نگاه کنیم: وزارت ارشاد اسلامی جمهوری اسلامی ایران، با هدف "پیشگیری از مدلهای غربی و شرقی و ابلاغ موی ایرانی" برنامهای تهیه کرده است که "با همکاری اتحادیهی آرایشگران و بعضی نهادهای آموزشی" انجام میشود، و روز ۲۰ تیر ماه در "همایش روز عفاف و حجاب" "نقشه راهی برای الگوهای اسلامی" ارائه میگردد تا جلوی "مدلهای غیرمتعارف" مو گرفته شود.
حال از این پرسشها بگذریم که:
اساسا چگونه است که در هیچ زمان و مکانی بین علما حتی بر سر این "الگوی اسلامی" اتفاق نظری به وجود نیامده؟ الگوی طالبان، الگوی عربستان، الگوی مالزی، الگوی ترکیه، الگوی ایران، الگوی اهل سنت با فرقههای مختلف، الگوی شیعه با بینهایت تفسیر، الگوی آیت الله کربلایی یا آیات عظام قم ...
چرا در خود جمهوری اسلامی، طی ۳۰ سال عمر با آنهمه وعظ و خطابه و "امر" و "نهی" و "ارشاد" و "انقلاب فرهنگی" و تبلیغ "ضوابط اخلاقی" و "موازین شرعی" و "حفاظت" و "انتظامات" و "گشت" و "کمیته" و "بسیج" و "منکرات" و "سپاه" و "پلیس" و "نیروهای مردمی" ... موفق نشدهاند به این "الگوی اسلامی" دست یابند؟
طی این ۳۰ سال، برای اعمال یک الگوی واحد بر فرد فرد جامعه، چهاندازه هزینهی مالی بر اقتصاد کشور تحمیل شده؟ تنها به ذکر یک بخش آن اکتفا کنیم: طی این ۳۰ سال، چند هزار پرسنل حقوقبگیر در سیستمهای رسمی "امر به معروف و نهی از منکر" و از این دست "نهادهای انقلابی"، استخدام شدهاند؟
و مهمتر، چگونه میتوان اندازهی تبعات و آسیبهایی را سنجید که طی این ۳۰ سال، بر روان جامعه، یعنی اعصاب تک تک افراد کوفته شده؟ (به گمانم کمتر جوانی در ایران دست کم یک بار با این گونه "تذکر" یا "تنبیه"ها مواجه نشده باشد).
چرا برخلاف وعدهی سال ۱۳۵۷ آیتالله خمینی، بنیانگذار جمهوری اسلامی، بعدا حجاب برای زنان اجباری شد؟
چه شباهتی بین این امر و نطق تبلیغاتی محمود احمدینژاد هست که با تمسخر و تعجب سئوالی انکاری کرد: "آیا واقعا مشکل مملکت ما موی یک جوان است!؟ "
چرا اساسا ایدئولوژیها، به خلاف مدعاشان، بابت "جسم" این همه حساسند؟
آیا اسلام، دغدغهای بیشتر هم دارد؟
آیا، مثلا پوشاندن موی دختران و تعیین مدل مو برای پسران، نشانی دیگر از "جنسیاندیش"تر بودن مسلمانان است؟
رابطهی قدرت و تن چیست؟
نسبت سیاست و بدن چیست؟
آیا اعمال فشار بر تن (مثل شکنجه در زندان) به منظور کنترل فکر، از همان نوع ِ عذاب دادن کالبد در دین (مثل شلاق به حکم حاکم شرع یا روزه گرفتن یا حجاب) است؟
و بسیاری از این قبیل سئوالها ...
اما این مجال، تنها فرصت پرداختن بر یک نکته است؛ پس از همهی بحثها و جدلها، اهل نظر تابع جمهوری اسلامی "چادر" را به عنوان "حجاب برتر" برای جلوهی بیرونی زنان "الگو" اعلام کردند و برای مردان، "یک تیپ" ِ ریش و پیراهن آستین بلند در رنگهای طیف خاکستری و مشکی که بر روی شلوار بیفتد و شلوار تیرهی پارچهای (غیر جین) و سرانجام برای موی آنها هم الگو زدهاند تا از هرگونه شکل "غیر متعارف" جلوگیری شود.
در نگاهی اجمالی، یک برداشت پایهای بدیهی به نظر میرسد: "یک دست" کردن، "یک رنگ" کردن، "امت یک پارچه" کردن، "تودهی هماهنگ" کردن ِ تک تک تنها و به "وحدت کلمه" رسیدن طبق یک "الگوی" واحد، مقصود و مطلوب حاکمان بوده است. در چه موردی خلاف این است؟
اما اصل پرسش من در اینجا این است: در ذات این "وحدانیت"خواهی چیست که ویژگی حکومتهای ایدئولوژیک شده؟ نسبت تمامیتخواهی (اگر ترجمهی درستی از توتالیتاریسم باشد) با آن چیست؟ نگاه کنیم به "یونیفورم" یا "یگانه"شکل کردن مردم در حکومتهای کمونیستی یا القای "وحدت" در نظام اسلامی مطلق.
اکنون به یک مدرسه نگاه کنیم: چرا مدیرش بر قانون روپوش "یک رنگ" پوشیدن دانشآموزان اصرار دارد؟
در یک پادگان نظامی چرا لباسها باید کپی و عین هم باشند و این، یک اجبار بی چون و چراست؟ به دلیل ایجاد و حفظ "نظم"؟
اما این نظم چه دستاوردی برای آن مدیر یا فرمانده دارد؟ کنترل؟
چکیدهی ماجرا در همین یک کلمه نیست؟ کنترل؟
آیا وقتی همه یک رنگ و یک شکل بپوشند، مدیر مدرسه سادهتر نمیتواند "متفاوت" را تشخیص دهد و او را به عنوان خاطی از صف بیرون بکشد؟
یا یک فرمانده راحتتر سرباز نافرمان را در میان انبوه لشکر نمییابد؟
حال آیا این نوع نظم بر مدرسه و پادگان که در یک چارچوب محدود و ساعت مشخص و به هدفی از پیش تعیین شده با توافق اجرا میشود، همان معنای نظم ضروری جامعه را دارد؟
آیا اجتماع یک کشور، با هر شمار جمعیتی، با مدرسه و پادگان یکی است؟
یا حاکمان یکجورپسند، مردم را چنان نمیبینند که شبان گله را میبیند؟ جانورانی که نیاز به مهار و هدایت دارند؟
آیا این رویکرد، حاصل قوانین انسانشمول است یا سلیقهی خاص یک شخص یا گروه؟ حال آنکه جامعه شامل بیشمار فرد و سلیقه و گروه است که الزاما هدف واحدی ندارند و بیرون از آن چارچوب و آن زمان پادگان یا مدرسه، برایشان به ناچار یعنی بیرون از کشور و نه زندگی با نظم در یک کشور.
چگونه است که در اقتدار چنین حکومتی، با عذرِ برقراری "نظم" برای "حفظ امنیت"، غیر"خودی" جایی ندارد؟ برای اینکه وقتی "تک تک"ها "یک" شوند، کنترل آسانتر میشوند؟
نگاهی هم کنیم به یک مثال از نظم کشوری که من دیدم؛ ایالات متحده امریکا؛ در کدام کشور از جهان این همه تنوع گرد هم هستند؟ از شرایط اقلیمی گرفته تا ادیان و رنگها و ملیتها و ایالتها و ... آیا این سرزمین پهناور که از بن، با گوناگونی تشکیل شده، نظم لازمهی مدیریت را ندارد؟ به عبارتی، آیا تفاوت، با نظم تناقض دارد؟ آیا مدیریت ِ چنین گستردگی عظیمی، بر اتباع خود نظارت یا کنترل ندارد؟
فرق حکومت "یگانه"خواه با کثرت پذیر(پلورال)، یا نظام توتالیتر با دموکرات، از کجا آغاز شد؟
در اساس آیا نوع نگاه به "انسان" در این هر دو ساختار یکی است؟
اول، در طرز تفکری که "شهادت" و "جهاد" از ارزشهای بلامنازع آن شمرده شده و امر میآید که "چه بکشید و چه کشته شوید، پیروزید"، یعنی آیا "قتل" و "مرگ"پروری، روشی است برای ادارهی "زندگی" انسانها؟
و دوم، نتیجهی سیستمی که نخستین کلمات قانون اساسیاش، و شالودهی تمام قوانین و مقررات جزء آن، حرمت به جان و کرامت و آزادی انسان است، آیا غیر از به رسمیت شناختن ِاحترام به تشخص فرد، فکر، خلاقیت و وجود (که همه مستلزم قبول امر تنوع است)، عمر و لحظه لحظه زمان و سلامت اوست؟
در سامانهی اول، چند ساعت و چه بخشی از زندگی آدمها در صفها، منتظر نوبتهای اداری، در زندانها، در بیکاریها، در تباه شدنها میگذرد؟ این یعنی حرمتی که "همهی سماوات در خدمت و برای انسان آفریده شده"؟ چه اندازه هتک حرمتها در خانهها و خیابانها و بازجوییها و بازداشتگاهها و ...؟ و در نهایت آیا "چه بکشید و چه کشته شوید، پیروزید" به نوعی تناقض دارد با اصل "گرفتن جان یک نفس، برابر است با کشتن کل خلق جهان"؟
اینجا هم نمیخواهیم پرسشهای "خطرناک" دیگر را مطرح کنیم؛ همچون:
آیا خشونت ادیان توحیدی (معتقد به خدای "واحد"/یگانه/یکتا)، از نخستین ضربههای تبر ابراهیم آغاز نشد؟ هنگامی که هر بت ِ "دیگر" را شکست تا "همه" را به "وحدانیت" برساند؟ یعنی "هیچ، جز من"؟
آیا پذیرفتن رنگارنگی و تنوع (به عبارتی، پلورالیسم) همان نقطهی کانونی نیست که قدرت ِ مطلق ِ ولایت/خلافت/حکومت ِ مرکزی ِ غیر ِ دموکرات را به خطر میاندازد؟
حال، نگرشی که در آن تک تک ِ فرد فرد ِ بشر ارزش خاص دارند، همه را با هم، یک خلق ِ یک نواخت و امت واحد، نمیخواهد و الگوی قالبزده شده برآنها تحمیل نمیکند، اما از قضا، نظم و امنیت و حتی کنترل خود را از راه دخالت در امور شخص شخص (همچون مدل مو) به دست نمیآورد.
ماهمنیر رحیمی،
۲۴ ژوئیه ۲۰۱۰
واشنگتن
تحریریه: علی امینی