1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

محمود احمدی‌نژاد: ایران گلستان امنیت و آرامش است

۱۳۸۹ فروردین ۱۹, پنجشنبه

محمود احمدی‌نژاد ایران را «گلستانی» می‌نامد که «احساس امنیت و آرامش» در آن در دنیا نمونه ندارد! منتقدان می‌گویند در این «گلستان» مسئولان مبارزه با فساد اقتصادی، سردستگان فسادند و جای هر صدای مخالف در زندان!

https://p.dw.com/p/MqeQ
عکس: AP

میرحسین موسوی، از رهبران مخالفان‌ می‌پرسد که «با جمع کردن تظاهرات خيابانی مسئله معترضان حل شده است؟» او می‌گوید «دروغ مسئله اصلی» نظام شده است و «مسائل اخلاقی، عدم کارآمدی، سياست خارجی، فساد فراگير، ... همه اينها يک نوع بی اعتمادی نسبت به حاکميت و نظام ايجاد کرده است که با به کارگیری قوه قهریه» حل نمی‌شود.
آیا رهبران جمهوری اسلامی به گفته‌های خود مبنی بر وجود «امنیت و آرامش» باور دارند؟ مهدی خلجی، نویسنده و کارشناس مسایل دینی می‌گوید دیکتاتورها اول تبلیغات می‌کنند، بعد خودشان هم این تبلیغات را باور می‌کنند.
به نظر میرحسین موسوی «همه اينها نشانه‌هايی است از اينکه موريانه‌های بی اعتمادی دارد پايه‌های نظام را می خورد و از درون تهی می‌کند.»

گفتگویی در این زمینه با مهدی خلجی

دویچه‏وله: آقای خلجی، محمود احمدی‏نژاد ایران را امن‏ترین کشور دنیا توصیف کرده است. به نظر شما، این یک باور واقعی است یا این که مصرف تبلیغی دارد؟

Mehdi Khaladji
مهدی خلجی نویسنده و کارشناس مسایل دینی

مهدی خلجی: یک قاعده‏ی کلی وجود دارد و آن این است که در حکومت‏های غیردمکراتیک، تبلیغات جایگزینی برای مدیریت سیاسی است. به همین دلیل هم هست که حرف زدن، تبلیغات و پروپاگاندا برای حکومت ایران خیلی مهم است. به همین دلیل است که آقای احمدی‏نژاد و یا آقای خامنه‏ای ناگزیرند که همیشه حرف‏های تحریک کننده بزنند؛ همیشه حرف‏های عجیب و غریب و نامتعارف بزنند. به خاطر این که این حرف‏ها در حقیقت جایگزین عمل هستند.

این روش تا چه اندازه می‏تواند در عمل هم برای رسیدن به اهدافی که یک حکومت دنبال می‏کند، کارساز و سازمان‏گر باشد؟

این که کار آن‏ها درست است یا خیر، بحث دیگری است. ولی وقتی به سیاست خارجی جمهوری اسلامی نگاه می‏کنیم، بخش عمده‏ای از این سیاست، بر اساس حرف‏ها است. یعنی حرف‏های آقای احمدی‏نژاد است که کشورهای غربی را تحریک می‏کند و آزار می‏دهد. در حقیقت ایشان با حرف، منافع غرب یا منافع اسراییل و یا کشورهای منطقه را تهدید می‏کند. به هرحال این حرف‏ها خیلی اثر دارد.
منتها در بسیاری جاها هم این حرف‏ها خیلی مؤثر نیستند. یعنی این که مثلا اگر آقای احمدی‏نژاد بگوید که اقتصاد ایران پیشرفته‏ترین اقتصاد دنیا است یا این که ایران یکی از قدرت‏های بزرگ دنیا است و یا این که ایران یکی از امن‏ترین کشورهای دنیا است و… چون خبر دادن از یک واقعیت است و نه بیان یک سیاست، باورپذیر نیستند. چرا که مثلا برای امنیت اقتصادی یک سری معیارهای عینی وجود دارد که بر اساس آن می‏توان قضاوت کرد.
ولی آن‏جایی که حرف‏ها به اعلام سیاست برمی‏گردد و نه بیان واقعیت، حرف‏های آقای احمدی‏نژاد و سایر رهبران جمهوری اسلامی خیلی مؤثر هستند و همان‏طور که مولوی می‏گوید: «عالمی را یک سخن ویران کند». چنان‏که حرف‏های آقای احمدی‏نژاد برضد اسراییل، باعث شد یک اتحاد بین‏المللی علیه ایران ایجاد شود.

این حرف‏ها می‏توانند فقط در سیاست خارجی و برخورد جامعه‏ی جهانی با ایران مؤثر باشند؟ یا این‏که در خود ایران و در بین مخالفان و موافقان هم می‏تواند تاثیرگذار باشد؟

من گمان نمی‏کنم که حرف‏های آقای احمدی‏نژاد در میان برخی از هواداران‏اش در ایران بی‏تاثیر باشد. این‏طور نیست که همه‏ی مردم به منابع آگاهی‏ و اطلاع‏رسانی دست‏رسی داشته باشند و طبیعتاً پروپاگاندای جمهوری اسلامی تا اندازه‏ای در ایران مؤثر است.

آیا این پروپاگاندا باعث می‏شود که خود مسئولان هم به خودشان باور کنند؟

من معتقدم که باورهای آقای خامنه‏ای و آقای احمدی‏نژاد، همان مسائلی است که در روزنامه‏ی کیهان منتشر می‏شود. پروپاگاندا در کشورهای غیردمکراتیک و کاری که دولت در این زمینه انجام می‏دهد، مانند کسی است که دور خودش دیوار می‏کشد و بعد یادش می‏رود پنجره و در بگذارد. آن‏ها تا حد زیادی به حرف‏های خود باور دارند.
یعنی به رغم این که این آدم‏ها ممکن است بسیار باهوش باشند، اما قدرت مطلقه حتی انسان‏های باهوش را وامی‏دارد که کارهای بسیار احمقانه انجام بدهند. همان‏طور که دیکتاتورهای دیگر هم به تبلیغاتی که می‏کردند، تا حد بسیار زیادی باور داشتند.

پول نفت، منابع مالی عظیم و قدرت نظامی چقدر به این باور کمک می‏کند؟

دمکراسی دهه‏ها است که در ایران گروگان نفت است. نفتی که در شرایط ایده‏آل می‏تواند یک ثروت بسیار استثنایی برای ایران باشد، سرمایه‏ای است برای دیکتاتورها.
این نکته را هم فراموش نکنیم که به هرحال ایران موقعیت‏هایی استثنایی دارد؛ یکی از آن‏ها نفت است و دیگری عظمت جغرافیایی ایران در منطقه است. ایران بزرگ‏ترین کشور منطقه است و این قدرت استراتژیکی به جمهوری اسلامی ایران می‏بخشد. اما بخش عمده‏ای از توانایی‏های جمهوری اسلامی ایران، دست‏کم در سیاست خارجی، بر توانایی تخریب استوار است و نه قدرت ایجابی و مثبت.
اما از سوی دیگر به رغم این که ایران نفت دارد و به رغم این که قیمت نفت در یکی دو سال اخیر خیلی بالا رفته است، اقتصاد ایران، اقتصاد بزرگی در منطقه‏ نیست. هم‏چنین ایران از نظر قدرت نرم، یعنی اتوریته‏ی فرهنگی، تاثیر بسیار کمی در منطقه‏ دارد.

میرحسین موسوی گفته است که مشکلات نظام عمیق‏تر از این حرف‏ها است و مشکل اساسی را تردید مردم نسبت به اصل و اساس نظام دانسته است. فکر می‏کنید، حکومت تا کجا و کی می‏تواند بر این مشکلی که منتقدان بر او وارد می‏دانند، چشم ببندد؟

تا حد خیلی زیادی؛ به طور کلی دیکتاتوری‏ها می‏توانند عمر درازی داشته باشند. یعنی صرف دیکتاتوری موجب کوتاه شدن عمر یک نظام سیاسی نمی‏شود. برای کوتاه کردن عمر این دیکتاتوری به شرایط و زمینه‏های دیگری نیاز هست.
شاید بیش از نیمی از جامعه‏ی ایران این تردیدی را که آقای موسوی بیان می‏کنند داشته باشند، اما تا زمانی که این بیش از نیمه از جامعه، وارد عمل سیاسی نشوند و حاضر نباشند هزینه‏ی عمل سیاسی را پرداخت کنند، حکومت می‏تواند بر این تردید چشم ببندد.
واقعیت این است که در ایران امروز، به رغم همه‏ی صحبت‏هایی که راجع به جنبش سبز و فداکاری تعدادی از نخبگان می‏شود، عموم مردم ایران هنوز آمادگی ورود به عمل سیاسی و پرداخت هزینه‏ی آن را ندارند. بسیاری از مردم ترجیح می‏دهند که شغل، امکانات و زندگی آرام خود را داشته باشند تا این که به طور جدی وارد مبارزه برای احقاق حقوق مدنی و شهروندی خودشان بشوند.
اساسا مبارزه برای حقوق مدنی و شهروندی هنوز در میان توده‏ی جامعه‏ی ایران به هیچ‏وجه جا نیفتاده است. به این دلیل، من فکر می‏کنم تا زمانی که مردم ایران حاضر نشوند حق مدنی و حق شهروندی خود را بر آسایش و آرامشی که دارند مقدم بدانند، این دیکتاتوری می‏تواند ادامه پیدا کند و همین‏طور شکاف بین ملت و دولت می‏تواند ادامه داشته باشد.
نگاه کنید به کشورهایی مانند سوریه، مصر و کشورهای دیگری در منطقه که دهه‏ها است شکاف بین دولت و ملت و تردید مردم نسبت به اصل مشروعیت نظام در آن‏جا وجود دارد، ولی عموم مردم حاضر نیستند حرکت کنند. فقط نخبگانی هستند که به دلیل نداشتن پایگاه گسترده‏ی توده‏ای و مردمی، موفق نمی‏شوند.
مساله‏ی اساسی این است که در ایران به رغم حرف‏هایی که ممکن است بسیاری بزنند، آگاهی سیاسی بسیار بسیار پایین است و میزان اراده‏ی معطوف به تغییر و ورود در عمل سیاسی و پذیرش پی‏آمدها و هزینه‏ی عمل سیاسی، بسیار پایین است.

مصاحبه‌گر: نیلوفر خسروی
تحریریه: بهمن مهرداد

پرش از قسمت در همین زمینه

در همین زمینه