1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

سبزهای آلمان، سیاست‌ورزی، حقوق بشر و ایران • مصاحبه با علی محجوبی

۱۳۸۸ دی ۲۲, سه‌شنبه

سبزهای آلمان در سی سال حیات خود چه تغییراتی کرده‌اند؟ به کدام ارزش‌ها وفادارند و کدام رویکردها را رها کرده‌اند؟ نگاهشان به ایران و مسائل حقوق بشر چگونه است؟ گفت‌وگو با علی محجوبی، از ایرانیان فعال در حزب سبزها

https://p.dw.com/p/LTpx
عکسی از یکی از کنگره‌های حزب سبزها
عکسی از یکی از کنگره‌های حزب سبزهاعکس: Picture-alliance/dpa

حزب سبزهای آلمان سی ساله شد. کلاودیا روت، یکی از سران دوگانه‌ی این حزب در مراسم جشنی که روز یک‌شنبه به این مناسبت در برلین برپا شد، گفت حضور این حزب در صحنه‌ی سیاسی آلمان همچنان ضروری است. این حزب در ۱۳ ژانویه‌ی سال ۱۹۸۰ در شهر کارلسروهه بینان گذاشته شد. ایران و مسائل مربوط به این کشور، همواره از موضوعاتی بوده که این حزب نه تنها در عرصه‌ی رسانه‌ها، بلکه در صحن مجلس فدرال آلمان نیز به آن پرداخته و موضع خاص خود را مطرح کرده است. دویچه وله با رئیس دفتر پارلمانی کلودیا روت، علی محجوبی، در این رابطه و نیز در مورد سیاست‌های کلی این حزب گفت‌وگو کرده است:

دویچه وله: حزب سبزها از درون دگرگونی‏های اجتماعی− سیاسی دهه‏ی ۶۰ و با وجود مخالفت‏های شدید احزاب آن دوره و حتی مخالفت سوسیال دمکرات‏ها، پا گرفت و تشکیل شد. ممکن است کمی در باره‏ی شرایط دوره‏ی پیدایی این حزب توضیح بدهید؟

علی محجوبی: شرایط پیدایی این حزب را باید در بستر تکامل تاریخی دمکراسی آلمان بعد از جنگ دوم جهانی دید.

این پدیده فقط به آلمان نیز محدود نمی‏شد. بلکه نسل جوان اروپایی، انتظارات بیشتری از دمکراسی مدرن داشت و جنبش سال ۱۹۶۸ که یکی از نقاط عطف این حرکت بود، سرآغاز مدرنیزاسیون و شروع جنبش‏های مدرن اجتماعی در کل اروپا شد.

علی محجوبی، رئیس دفتر کلودیا روت، یکی از رهبران دوگانه‌ی حزب سبزها
علی محجوبی، رئیس دفتر کلودیا روت، یکی از رهبران دوگانه‌ی حزب سبزهاعکس: Ali Mahdjoubi

این جنبش در آلمان، در طی دهه‏ی ۷۰ در برخورد با نسل پدران و مادران دوران جنگ، شکل ویژه‏ای به خود گرفت. گروه‏های مختلف و بسیار متنوع اجتماعی، فرهنگی و سیاسی در آلمان تشکیل شدند. نکته‏ی برجسته‏ی همه این گروها این بود که آن‏ها اساسا در چهارچوب فلسفه‏ی حاکم بر زمان جنگ سرد عمل نمی‏کردند و جبهه‏بندی‏ای که دنیا را بلوکه کرده بود، برای این جنبش‏های مدرن اجتماعی خود عاملی بود که علیه این بلوک‏بندی پیش بروند و تمام تلاش‏های‏شان را بر دمکراتیزه کردن جوامع اروپایی متمرکز کنند.

هرچند این جوامع دمکراتیک بودند، اما جنبش‏های مدرن اجتماعی معتقد بودند که این دمکراسی و این دولت حقوقی ناکافی است و گروه‏های اجتماعی مختلف و اقلیت‏های اجتماعی حقوق ویژه‏ای دارند که این دمکراسی باید آن را در نظر بگیرد.

مهم‏ترین گروه‏های این جنبش‏ها، گروه‏های جنبش زنان، گروه‏های اقلیت‏های جنسی و گروه‏های حفظ محیط زیست و حمایت از طبیعت بودند.

این گروه‏های مدرن در طول ۱۰ سال در دهه‏ی ۷۰، طی بحث‏ها و درگیری‏های اجتماعی خیلی متفاوتی، بالاخره به این نتیجه رسیدند که لازم است حزبی تاسیس شود که متمایز از احزاب جاافتاده‏ی آلمانی باشد و برنامه‏ای را پیش ببرد که نکات آن در برنامه‏های دیگر احزاب سیاسی دیده نمی‏شود.

برخی از بنیان‏گذران این حزب که در حال حاضر سمت‏های خیلی بالایی هم دارند –مانند یورگن تریتین − از اعضای گروه‏های چپ آن دوره مانند «اتحادیه‏ی کمونیست‏ها» بودند که بعضا از طرف‏داران مائوئیسم بودند. حزب سبزها چگونه در ابتدای تشکیل خود با اندیشه‏های «افراطی چپ» برخورد می‏کرد؟

وقتی حزب سبزها تشکیل شد، طبیعی است که اکثریت شرکت کنندگان در جلسه‏ی مؤسسان حزب از گروه‏های کمونیستی نبودند. بلکه بیشتر از گروه‏های فمینیستی و تلاش‏گران برای حقوق اقلیت‏ها و حفظ محیط زیست بودند.

ولی یکی از نتایج جنگ سرد در آلمان نیز این بود که بخش بزرگی از فعالین کمونیست و چپ در آلمان به این نتیجه رسیده بودند که وضعیت اساسا چنان بلوکه است که امکان پیشرفت اجتماعی در چهارچوب جنگ سرد وجود ندارد. برخی از نمایندگان برجسته و فعال در جنبش چپ، به ویژه جنبش چپ دانشجویی و مارکسیستی که البته تعدادشان زیاد نبود، راه خود را به سوی سبزها پیدا کردند. خیلی زود قاطی این حرکت شدند و به خاطر آموزش تئوریک و سیاسی‏ای که در احزاب چپ دیده بودند، توانستند بعدها مقام‏های خیلی مهمی در حزب داشته باشند.

جذابیت سبزها برای گروه‏های دیگر چپ در این بود که این حزب هرچند خود را چپ می‏دید، ولی ورای درگیری‏های جنگ سرد نگاه می‏کرد و پاسخی که به سؤال مهم دوران می‏داد، پاسخی ورای پاسخ‏های سوسیالیسم رئال (سوسیالیسم واقعا موجود) در کشورهای اروپای شرقی و مخالفین این سوسیالیسم در اروپای غربی، بود.

سیاست خارجی به عنوان یک موضوع محوری مهم، حدود ۱۰ سال پس از تشکیل حزب مطرح شد. ایران و مسایل مربوط به آن، با توجه به این که برخی از بنیان‏گذاران حزب با ایرانیان فعال در آلمان، به خصوص در برلین، تماس داشتند یا دوست بودند، کی جای خود را در این حزب باز کرد؟

اولین فراکسیون پارلمانی سبزها اهمیت فوق‏العاده‏ای به کار در عرصه‏ی رعایت عدالت و برابری در روابط شمال و جنوب می‏داد. در واقع، این نقطه‏ی مرکزی سیاست خارجی اولین فراکسیون سبزها در پارلمان بود. این فراکسیون سیاست خارجی کلاسیک را جدی نمی‏گرفت. چون معتقد بودند دیپلماسی عادی زیاد مثمرثمر نیست و بیشتر به دیدارهایی رسمی و بی‏حاصل محدود می‏شود.

ولی در پارلمان‏های بعدی، این فراکسیون خواه‏ناخواه با کار پارلمانی آشنا شدند و بعد از چند دوره حضور پارلمانی مجبور بودند برای سؤال‏های مختلفی که در عرصه‏ی سیاست خارجی مطرح بود، پاسخی داشته باشند. این مساله ادامه داشت تا این که در سال ۱۹۹۸ حزب سبزها برای اولین بار این شانس را پیدا کردند که همراه با حزب سوسیال دمکرات آلمان حکومت کنند و از این زمان به بعد قدرت یا وزنه‏ی سیاسی سبزها در عرصه‏ی سیاست خارجی به منصه‏ی ظهور رسید.

از آن‏جا که خیلی از ایرانی‏هایی که در آلمان تحصیل می‏کردند و در کنفدراسیون دانشجویان ایرانی مقیم آلمان فعال بودند، هرچند همگام با تاسیس حزب سبز نبودند، ولی خیلی از سیاست‏مداران حزب سبز را که از محیط‏های دانشجویی برخاسته بودند، خوب می‏شناختند، بعد از حضور فعال سبزها در عرصه‏ی سیاست خارجی از طریق این روابط دوستانه، نگرش خاص و دقیقی راجع به مسایل ایران در فراکسیون سبزها حضور داشت.

کنفرانس برلین یکی از جنجال برانگیزترین کنفرانس‏هایی بوده که در آلمان، در خصوص مسایل ایران برپا شده است. با توجه به پیامدهای ناهنجاری که این کنفرانس به خصوص برای کسانی که از ایران در آن شرکت کردند داشت، حزب سبزها که از ابتدا از برگزار کنندگان این کنفرانسی پشتیبانی می‏کرد، هم‏چنان معتقد است که برپایی چنین کنفرانسی در آن دوره ضروری بوده است؟

این‏جا باید دو مساله را ازهم جدا کرد؛ کنفرانس برلین نه از طرف حزب سبزها که از سوی بنیاد هاینریش بل برگزار شد. البته اصلا تاسیس این بنیاد ناشی از حضور سبزها در پارلمان آلمان است. پارلمان آلمان زمانی حاضر است بنیادهای نزدیک به احزاب سیاسی را تاسیس و یا حمایت مالی کند که این احزاب حضور مستمر پارلمانی داشته باشند.

به نظر من، بنیاد هاینریش بل کار بسیار درستی کرد که به اصلاح‏طلبان داخل ایران شانس معرفی سیاست‏شان و تبلیغ برای آن را در عرصه‏ی اروپا داد.

چیزی که هم اصلاح‏طلبان ایران و هم بنیاد هاینریش بل در نظر نگرفته بودند، پتانسیل تخریب و خراب‏کارانه‏ای بود که دو نیرو در آن سهیم بودند؛ از یک سو بنیادگرایان و محافظه‏‏کاران داخل ایران که در هر حال به دنبال بهانه‏ای برای تضعیف اصلاح‏طلبان می‏گشتند و از سوی دیگر بخشی از اپوزیسیون خارج از ایران که مواضع بسیار مشخصی دارند و اساسا هر نوع صحبت و روند گفت‏وگو برای نزدیکی و یا امکان تفاهم سیاسی را منفی می‏بینند.

گروه دوم در برلین کار خود را انجام داد و گروه‏های بنیادگرا در ایران، دست در دست آن‏ها حرکت کردند. کار به آن‏جا رسید که می‏دانیم و بسیاری از شرکت کنندگان دستگیر شدند و ضربه‏ی مشخصی هم به سیاست اصلاح‏طلبانه در ایران از این کانال زده شد.

خیلی از ایرانی‏ها معتقدند که حزب سبزها زمانی که در ائتلاف با سوسیال ‏دمکرات‏ها حکومت می‏کردند، مواضع نرم‏تری نسبت به دولت ایران و سیاست‏های بحث ‏برانگیز داخلی و خارجی آن داشتند. اما اکنون که این حزب در اپوزیسیون قرار گرفته است، توجه بیشتری به خواست‏های نهادهای مدنی و مستقل ایران نشان می‏دهند. آیا جزیی از قدرت بودن یا در برابر آن قرار گرفتن، عاملی است که تاثیری در اتخاذ موضع‏گیری‏های حزب شما داشته باشد؟

قطعاً شرکت در حکومت منجر به آن می‏شود که دست‏کم در سطح رسمی، عادات و رسوم و شیوه‏ی برخورد با دولت‏های دیگر عوض شود؛ بدون این که لزوما خیانتی به مضمون یک سیاست بشود.

این که یوشکا فیشر به عنوان وزیر امور خارجه از حزب سبزها،‏ تلاش می‏کرد در چهارچوب دیالوگ و گفت‏وگو با ایران، مساله‏ی محیط زیست را به موازات مسایل اتمی پیش ببرد، یکی از بزرگ‏ترین دست‏آوردهای سیاست ایشان بود. اما این که این دیالوگ در چهارچوب سیاست داخلی ایران منجر به موفقیت نشد، بحث دیگری است.

زمانی که یوشکا فیشر وزیر امور خارجه بود، رییس کنونی حزب سبزها و نماینده‏ی مجلس، خانم کلودیا رُت، که آن زمان کمیسار حقوق بشر دولت آلمان در وزارت امور خارجه بود، چندین بار تلاش کرد که به ایران سفر کند. اما به ایشان ویزای سفر ندادند. هرچند که نمایندگان جمهوری اسلامی در ایران و سفیر ایران در آلمان، مدام قول می‏دادند که حتما این سفر صورت خواهد گرفت، ولی در عمل محافلی در ایران توانستند جلوی این سفر را بگیرند.

به نظر من، بودن یوشکا فیشر به عنوان وزیر امور خارجه، مانع از آن نبود که خانم رُت در آن سال‏ها خیلی متمرکز مسایل و جوانب مختلفی را در عرصه‏ی سیاست داخلی ایران زیرنظر بگیرد و حتی بارها و بارها از وضعیت حقوق بشر در ایران صریحا انتقاد کند.

حزب سبزها در ماه‏های اخیر توجه خاصی به مسایل ایران نشان می‏دهد و برخلاف احزاب دیگر آلمان، این توجه را با صدور اعلامیه، ابراز همبستگی و برگزاری مراسم مختلف، رسانه‏ای هم می‏کند. می‏توانید بگویید چرا؟

یک علت آن تعهد سبزها نسبت به حقوق بشر به عنوان یکی از محورهای اصلی سیاست‏‏‏ خارجی این حزب است که باعث می‏شود در رابطه با افغانستان کلا بحث‏های متفاوتی را نسبت به احزاب دیگر آلمان پیش ببرند. یا این که در رابطه با کشور برمه، مواضع دیگری داشته باشند و خیلی در این زمینه فعال باشند. یا در رابطه با کره‏ی شمالی، سودان و قتل عامی که در سودان انجام می‏گیرد و همین‏طور در رابطه با ترکیه، مواضع متفاوتی داشته باشند.

در ارتباط با ایران هم دو جنبه دارد؛ یک جنبه به وضعیت بسیار بسیار نگران کننده‏ی حقوق بشر در ایران و سرکوب‏هایی که بعد از کودتای انتخاباتی احمدی‏نژاد شاهد آن بودیم برمی‏گردد.

جنبه‏ی دوم این فعال بودن هم به آن‏جا برمی‏گردد که بخشی از فعالان سیاسی ایران در آلمان بی‏تاثیر در پیش‏برد و تشدید مواضع حزب سبزها در قبال ایران نیستند. این مساله تا حدودی کمک می‏کند که دست سبزها به نبض حوادث در ایران خیلی نزدیک باشد و در این رابطه، تا آن‏جایی که در امکانات حزب هست، اظهار نظر کند و همبستگی خود و یا همبستگی بخشی از جامعه‏ی آلمان را با جنبش دمکراسی خواهی در ایران اعلام کند.

مصاحبه‌گر: بهجت امید

تحریریه: فرید وحیدی

پرش از قسمت در همین زمینه

در همین زمینه