«فعالیت شبکه اجتماعی حول محور آزادی است»
۱۳۸۸ شهریور ۱۵, یکشنبهدر پی رویدادهای پرتنش پس از انتخابات دورهی دهم ریاست جمهوری و حرکت گستردهی شهروندان معترض به نتایج اعلامشدهی انتخابات، یک فعالیت غیرمتمرکز اجتماعی و فراگیر شکل گرفت که هماکنون فرای احزاب سیاسی عمل میکند.
میرحسین موسوی که بسیاری از شهروندان ایرانی وی را رئیس جمهوری منتخب خود میدانند، اخیرا بیانیهای دربارهی فعالیتهای آتی جنبش موسوم به "سبز" انتشار داده است. وی این جنبش اجتماعی و فراگیر را "راه سبز امید" نام نهاده است. موسوی در این بیانیه یک برنامهی ۹ مادهای برای طرفداران "راه سبز امید" پیشنهاد داده است.
توجه به ترکیب و وضعیت کابینه
مهدی خانبابا تهرانی، تحلیلگر سیاسی، میگوید که مقدمهی نسبتا مفصل این بیانیه و ادبیات ویژهی آن نخست به وضعیت کنونی میپردازد. در این رابطه وی معتقد است که نباید ترکیب کابینهی احمدینژاد را از نظر دور داشت و در این رابطه میگوید: «با توجه به کابینهی آقای احمدینژاد که با چه فوت و فنها و با ضرب و شتمهایی سرهم شد و با عرضهکردن سه بانوی به اصطلاح عضو کابینه که به باور من دو عضوی که کنار گذاشته شدند از نگاه همین سرکوبگران نظامی صلاحیت کافی نداشتند و صلاحیت را فقط خانم دستجردی داشت که همسر آقای حسین شریعتمداری است که باید با این تربیت دارای صلاحیت باشد که پیشینهی طولانی هم از خانوادهای در واقع اختلاطی دارد که پدرش سرهنگ دستجردی بود که رییس شهربانی بعد حکومت اسلامی میشد و از افراد رکن دو ستاد ارتش نظام شاهنشاهی بود. برادر ایشان هم آقای دستجردی یکی از سران سپاه پاسداران است. ترکیب کابینه را نگاه کنید، زد و بندهای پشت پردهاش را اگر در نظر بگیرید، به باور من این برنامهی ۹ مادهای که آقای موسوی عرضه کرده، قابل قبول و قابل پشتیبانی است».
خانبابا تهرانی معتقد است که جامعهی ایران از هر نظر در معرض خطر درهمریزی و فروپاشی است و به همین دلیل «اصل قبول حفظ تمامیت ارضی و استقلال ملی و کیان کشور» که بیانیه آمده، اهمیت بسیار دارد. وی میافزاید: «به نظر من، از زیادهخواهی و بلندپروازییهای رومانتیک سیاسی درگذریم، سعی کنیم جبههی بزرگ میهنی را درمقابل نظام سرکوبگر امنیتیـ نظامی از یکطرف، و ازطرف دیگر در مقابل مطامع خارجیها که درحقیقت چشم به وضعیت کشور دارند با درنظرداشت تمام وضع بحرانی منطقه، از بنگلادش و پاکستان بگیرید تا نوار غزه تا افغانستان و حتا عراق و... مجموعهی این شرایط به نظر من، به عقلانیت نهیب میزند و حکم میکند که ما در یک چنین برنامهای که از طرف نیروهای اسلامی و حتا بخشی از حکومت دارد داده میشود، برای مقابله با فاشیسم مذهبی پذیرا باشیم و اجزای این ۹ مادهای را پیگیری کنیم، بخواهیم که این ۹ ماده به اجرا گذاشته شود».
بهروز خلیق، فعال سیاسی، دربارهی شبکهی پیشنهادی موسوی میگوید: «خوشبختانه بین نظراتی که آقای موسوی دارد با آن چیزهایی که برای تشکل فراگیر دارد ارائه میدهد، تمایز قائل شده و این دو را از هم تفکیک کرده است. برای آن تشکل فراگیر ۹ ماده ارائه داده است که بر اساس آن باید این تشکل شکل بگیرد و به پلاتفرم آن تبدیل شود. و این به نظر من کار مثبتی است. از این جهت که روی خطوط مشترکی این جنبشی که شکل گرفته، برآن پایه حرکت کرده است. یعنی بر آن حداقلها و نه حداکثرها. به همین خاطر آن مادهای که ارائه شده است، میتواند مبنایی باشد برای این که این تشکل بر پایهی این پلاتفرم شکل بگیرد».
"آزادی" محور فعالیت جنبش سبز است
خلیق میگوید که در این بیانیه به درستی به مسئلهی آزادیهای مطبوعات و دیگر آزادیها اشاره شده و مسئلهی "آزادی" را محور این تشکل قرار داده است. از نظر وی، هرچند که مسئلهی انتخابات آزاد در این بیانیه کمرنگ است، ولی تأمین آزادیهای سیاسی محور این پلاتفرم است.
از نظر بابک امیرخسروی، فعال سیاسی، با اینکه بسیاری فکر میکردند که منظور موسوی از "راه سبز امید" تشکیل یک حزب یا جبههی سیاسی است، ولی شکل سازماندهی پیشنهادی وی یک نوآوری سیاسی است.
امیرخسروی معتقد است که شبکهی «جمع خویشاوندی، همسایگی، دوستی، جلسات قرآن، هیأت مذهبی، کانونهای فرهنگیـ ادبی، انجمنها، احزاب، جمعیتها، تشکلهای صنفی، نهادهای حرفهای، گروههایی که با هم ورزش میکنند و امثال اینها، بدین معناست که موسوی در حقیقت به دنبال ایجاد نوعی تقویت نهادهای مدنی است که هرکدام مستقلاند و درعین حال نوعی باهم ارتباط دارند».
از نظر امیرخسروی، موسوی این شبکه را «بدون این که به دنبال ایجاد یک تشکل سازمانیافته و هیرارشی باشد، این را در یک سطح خیلی گسترده و پراکنده مطرح کرده است. طبیعا برای این که بدانند بالاخره چه باید بکنند، برنامهای داده است تحت ۹ ماده که به نظر من پاسخگوی نیازهای روز سیاسی کشوراست».
این فعال سیاسی معتقد است که موسوی میخواهد این جنبش، که با شعار "رأی من کجاست؟" آمده، را زنده نگاه دارد و این خیلی آگاهانه است. امیرخسروی میگوید که موسوی دربارهی آزادی احزاب و گروههای سیاسی صحبت میکند و میافزاید: «اگر من بودم، سریعاً موضوع لغو نظارت استصوابی را مطرح میکردم، ولی به عقیدهی من در همین قالب کلی کاملاً همهی اینها میگنجد».
امیرخسروی نیز همانند بهروز خلیق و مهدی خانبابا تهرانی معتقد است که نبود آزادی، آزادی بیان و آزادی بعد از بیان، آزادی فعالیت سیاسی، تجمع، تظاهرات و تمام آزادیهایی که در همین قانون اساسی آمده، محور بیانیهی میرحسین موسوی است.
مسئلهی "رهبری سیاسی" در بیانیه
از بعد از انتخابات ریاست جمهوری مسئلهی "رهبری سیاسی" در جنبش سبز همچنان مطرح بوده است. بهروز خلیق در این رابطه میگوید: «متأسفانه مسئلهی رهبری مسکوت گذاشته شده است. در رابطه با مسئلهی تشکل فراگیر که خصلت شبکهای دارد، مسئلهی رهبری، با آن سیستمی که در احزاب و در جبههها هست، خواهناخواه نمیتواند وجود داشته باشد. بیشتر جنبهی هماهنگی و خط دهنده باید داشته باشد. این نکتهی درستی است. در صحبتهای قبلی روی این نکته تأکید شده بود، ولی در این نوشته متأسفانه جای مسئلهی عنصر هماهنگکننده یا هدایتکننده خالی است و دراین زمینه صحبتی نشده. در حالی که صحبتهایی که آقای بهشتی داشته، درآنجا گفته شده بود که ما میخواهیم یک شورای هماهنگی تشکیل بدهیم تا آن شورای هماهنگی بتواند نقش هدایتگر و هماهنگکننده را داشته باشد. ولی در اینجا در این زمینه هیچ صحبتی صورت نگرفته است. طبعاً این تشکل اگر بدون هماهنگی باشد، خواهناخواه نمیتواند آن اهدافی را که دارد پیش ببرد و به چیزی تبدیل میشود که در آن عنصر جمعکننده و هدایتگر فوقالعاده ضعیف خواهد بود».
مهدی خانبابا تهرانی اصولا باور به رهبری واحد و مرکزی جنبش سبز ندارد، ولی با این حال میگوید: «تا آنجا که مربوط به مقاومت در مقابل دولت آقای احمدینژاد و این وضعیت نابسامان کشور میشود، هنوز که هنوز هست به باور من آقای میرحسین موسوی، آقای کروبی، آقای خاتمی و حتا آقای رفسنجانی، به نوعی رهبران درون حکومتی مقابلهی مردم ایران با نظام سرکوبگری هستند که با زدوبندها روی کار آمده است».
بابک امیرخسروی میگوید: «همه میدانند که رهبر جنبش سبز آقای موسوی است. به عقیدهی من نوعی رابطهی معنوی میان میلیونها مردمی که به خیابان آمدند و عکس موسوی را بالای سرشان نگه داشتند، نماد سبز را پوشیدند، به چهرهشان زدند، به بازوشان زدند، تمام اینها نشان میدهد که رهبری میرحسین موسوی را که در کنارش خاتمیها قرار دارند و غیره، این را پذیرفتهاند و این برای پیشبرد کار کافی است».
"تغییر" یا "اصلاح" قانون اساسی
در بیانیهی موسوی از اصلاح قانون اساسی سخن میرود. از نظر بهروز خلیق، این مسئلهای است که تاکنون تحقق نیافته و ذکر آن در این بیانیه گام بسیار مثبتی است. وی در عین حال میافزاید: «ولی باز نگاه موسوی نسبت به قانون اساسی به گونهای است که با واقعیت آن نمیخواند. خود قانون اساسی و ساختارهایی که در آن در نظر گرفته شده است، دارای آنچنان تناقضی است که امکان این که بشود از درون این قانون اساسی ساختاری را بیرون آورد که به شکل دموکراتیک عمل کند و آن مادههایی که در آنجا هم اشاره شده است، آنها را هم عملی کند، به نظر میرسد امکانپذیر نیست».
بهروز خلیق میافزاید: «در دورهی اصلاحات هم ما دیدیم که مجلس دوره ششم دراین زمینه گامهای مثبتی برداشت، ولی عملا مصوباتش در شورای نگهبان یا در مجمع تشخیص مصلحت خوابید و پیش نرفت. این نشانگر این است که در آن چیزهایی که در قانون اساسی و در ساختار جمهوری اسلامی هست، امکان عملی شدن مادهای که برمیگردد به مسئلهی تأمین حقوق شهروندی وجود ندارد».
ولی امیرخسروی تفاوت قائل است میان "تغییر قانون اساسی" و "تغییر در قانون اساسی" و در مورد نظر موسوی میگوید: «من تصور نمیکنم که ایشان خواستار تغییر قانون اساسی است. ایشان تغییر در قانون اساسی، تفسیر فلان اصل قانون، مثلا اصل ۴۴ را مطرح میکند، یا اصلاح قانون انتخابات، اینها تغییر و اصلاح در قانون اساسی است. این کاملا شدنی است. ولی این غیر از "تغییر قانون اساسی" است. چون تغییر قانون اساسی تمام نظام را زیر سوال میبرد، که این هدف آقای موسوی نیست. او صریحا میگوید که میخواهد در چارچوب قانون اساسی و با احترام به قانون اساسی، جمهوریت نظام را احیا کند و توسعه دهد».
داود خدابخش
تحریریه: بابک بهمنش