1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

در ستایش عشق و دلدادگی

عبدی کلانتری‌، نیویورک۱۳۸۷ بهمن ۱۳, یکشنبه

بروس اسپرینگستین به تازگی آلبوم جدیدی به نام "رویایی را در سر می‌پروانم" روانه‌ی بازار کرده است. ترانه‌های این آلبوم، سياست، سختی‌های دوران و درد مردمان زحمت‌کش را کنار می‌گذارند و تنها از عشق و دلدادگی می‌گویند.

https://p.dw.com/p/GkGV
طرح روی جلد آلبوم تازه‌ی بروس اسپرینگستین
طرح روی جلد آلبوم تازه‌ی بروس اسپرینگستینعکس: Sony BMG Music Entertainment

روح غالب بر مجموعه‌ی جديد آهنگ‌های بروس اسپرينگستين، روح رمانتيک است. ترانه‌ی هم‌عنوان اين آلبوم، "رويايی را در سر می پرورانم" (Working on a Dream) از لحاظ مضمون و طرز اجرا يادآور شاهکار روی اوربيسون "در روياها" (In Dreams) است؛ ترانه‌ای که اوربيسون چنان حزن‌آور و تلخ آن‌ را اجرا می‌کند که هنوز هم زمانی که به آن گوش می‌دهيم، قلبمان می‌گيرد. اگر حزين‌سرايی‌های روی اوربيسون را دوست داشته باشيد و با آنها در تنهاترين لحظات زندگی‌تان درون خود اشک ريخته باشيد، دو، سه ترانه از ترانه‌های تازه‌ی بروس، به ویژه ‌‌‌‌‌‌‌"رویایی را در سر می‌پرورانم"، به دل‌تان خواهد نشست.

بروس اسپيرينگستين در پنجاه و نه سالگی کمتر ياغی و بيشتر غمگسار است. مرثيه‌ای برای يک رفيق قديمی به نام "آخرين کارناوال" (برای ارگ‌نواز گروه که چندی پيش از سرطان درگذشت) پايان برنامه‌ی يک سيرک را توصيف می‌کند که در آن بازی و سرگرمی به آخر رسيده، طناب‌های بندبازی و چادرها را برمی‌چينند، بار قطار می‌کنند و شباهنگام از شهر می‌روند. در پايان بروس می‌خواند:

کجايی تو حالا بيلی عزيز و قشنگ من؟

غروب آفتاب، غروب آفتاب

برچيدن خيمه‌ها و آن همه طناب

کجايی تو حالا بيلی خوش‌تيپ من؟

غروب آفتاب، غروب آفتاب

قطار کارناوال

می‌کوچد از اين ديار

کجايی تو حالا بيلی نازنين من؟

بر طناب‌های بندبازی سوار

ديگر نمی‌رقصيم من و تو

آن بالا

چشم در چشم شيرها

ديگر کنارم نمی‌ايستی تو

آتش و دود را

ديگر با من نفس نمی‌کشی

کجايی تو

که آويزان باشيم از طناب

با مچ دستانم در انتظار مچ‌های تو

بی‌تاب

دو تا نترس، آن بالا

همجوار مرگ روی هوا

که خنجر پرتاب کنی

و بنشيند

چند اينچ مانده

به قلب من

غروب آفتاب

ماه برآيد، ماه برآيد

نور،

که رفته از چشم تو

سحر بيايد، سحر بيايد

و آنچه در تو بود بماند

درمن بی‌تاب

بار و اسباب

همه را سوار قطار می‌کنيم بدون تو

دود سياه قطار، داغ می‌زند بر آسمان

ستاره‌ها هزار هزار درخششی دارند

همچون ارواح زندگان و مردگان

جمع آمده به خواست خدا

که بخوانند آواز جمعی را

بر اين همه استخوان

غروب آفتاب، غروب آفتاب

زمين بازی، خالی از خيمه و طناب

کجايی تو حالا

بيلی خوش‌تيپ من؟

ترانه‌ی آغازين به نام "پيت ياغی" (Outlaw Pete) داستانی از غرب وحشی، شبيه فيلم‌های وسترن است که با طنز و سر و صدای موسیقی متن فيلم‌های وسترن (چند نت معروف از انيو موريکونه − در فيلم‌های سرجيو لئونه − که صدايی شيون‌مانند و شوم از‌هارمونيکا به گوش می‌خورد) شرح‌حال يک ياغی را باز می‌گويد که بعد از يک درگيری خونين، اسب می‌راند و ناپديد می‌شود و همسر ناواهويش را تنها پشت سر می‌گذارد. نوع موسيقی اسپرينگستين طوری نيست که در آن طنز راه پيدا کند، بنابراين هنگامی که شعر حاوی خطوطی از شوخی و طعنه باشد، با اجرای غمگنانه‌ی موسيقی ناهم‌خوانی پيدا می‌کند.

شعری شوخ، نتی تلخ

ترانه‌‌ی کشتی‌گیر برای این خواننده‌ی مشهور آمریکایی جایزه‌ی گلدن گلوب را به همراه آورد
ترانه‌‌ی کشتی‌گیر برای این خواننده‌ی مشهور آمریکایی جایزه‌ی گلدن گلوب را به همراه آوردعکس: picture-alliance/ dpa

در ترانه‌ی آرام و سانتی‌مانتال "ملکه‌ی سوپرمارکت" (The Queen of Supermarket)، راو‌ی قصه، عاشق دختر پشت پيشخوان يک سوپرمارکت آمريکايی است. خاطرخواه جوان که در ذهن ساده‌پندارش رويای مصرف و رويای عاشقی را در هم آميخته، بعد از کار سخت روزانه، هر روز راهی سوپرمارکت می‌شود؛ جايی که «هرچه بخواهی دم دسته، تمنا و طعم تلخ و شيرين هرچی که بخواهی روی لبات؛ طبق طبق رويا کنار هم چيده شده، توی هوای مطبوع و خنک سرخوشی، وقتی هوای بيرون داره تاريک می‌شه، پشت پيشخوان شماره‌ی دو، خود عشق، ملکه‌ی سوپرمارکت، با اون پيشبند سفيد و چشمای کسالت زده‌اش، ميوه و سبزی و چيزای ديگه رو می‌ذاره توی کيسه، تا که نوبت به تو برسه.»

ترانه آرام است، اما درست جايی که راوی در خواب و خيالاتش گم می‌شود، صدای بروس بالا می‌گيرد و پرواز می‌کند آن‌سوی اينجا و اکنون، به سمت ناکجاآبادی که هميشه از دست‌رس دور می‌ماند. "ملکه‌ی سوپرمارکت" ترانه‌ای است که شعر آن شوخ است اما با نتی تلخ به پايان می‌رسد. تنظيم فوق‌العاده مؤثری است، وقتی که از اوج هم‌صدايی گروه کر و لايه‌های پرگستره سازهای ارکستر، از اوج رويا، بروس به ناگهان فرود می‌آيد و وارد سکوتی می‌شود که در آن فقط صدای يک آه، مثل ناله‌ی يک مريض، آهنگ را به پايان می‌برد.

مضمون‌های عاشقانه

بروس اسپرينگستين در زمره‌ی آن عده از هنرمندان آمريکايی (در ادبيات و سينما و موسيقی) است که در آثارشان «رويای آمريکایی‌» را که برای اکثر مردم زحمت‌کش ايالات متحده دست ناپذير بوده، مورد انتقاد قرار داده‌اند.

ساير ترانه‌های اين مجموعه نيز مضمون عاشقانه‌ای دارند و صحنه‌هايی از شکست، دوران سختی و پايداری در عشق درهمه‌ی آنها به نوعی تکرار می‌شود. ارکستر (ای ستريت بند) بزرگ است و علاوه بر گيتار (استيون ون زنت) و طبل‌ها (مکس واينبرگ) از آن صدای همه نوع سازی شنيده می‌شود، از جمله سيمبال، سازهای زهی، هارمونيکا، پيانو و بانجو.

سازهای زهی نقش‌شان نسبت به گذشته بيشتر شده است. همين اجرای ارکسترال و لايه‌های متعدد آن است که ترانه‌ها را شنيدنی می‌کند و نه شعر آنها که گاه بسيار ساده و حتا پيش‌پا افتاده‌اند، برخلاف شعرهای آلبوم «جادو». تنها استثنا با اجرای آکوستيک، علاوه بر "آخرين کارناوال"، آهنگی است که اسپرينگستين برای فيلم «کشتی گير» (ساخته‌ی دارن آرونوفسکی، با شرکت ميکی رورک) ساخته است. اين ترانه برنده‌ی جايزه‌ی گلدن گلوب سال گذشته شد.

بعد از آلبوم تيره و بدبينانه‌ی "جادو" (Magic) که دوران جورج بوش را هدف طعن خود قرار می‌داد، اينجا بروس اسپرينگستين سياست و سختی‌های دوران و درد مردمان زحمت‌کش را کنار می‌گذارد و فقط از عشق و دلدادگی نغمه سر می‌دهد.