1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

دمکراسی از خانواده شروع می‌شود • گپی با ملودی صفوی از گروه آبجیز

۱۳۸۶ اردیبهشت ۱۲, چهارشنبه

یکی از ترانه‌های آلبوم گروه پرطرفدار آبجیز «دمکراسی» نام دارد که انتقادی است به سوءاستفاده از دمکراسی و نقش آن در سیاست خارجی. ملودی صفوی، یکی از دو آبجی گروه آبجیز در گپی با «سرنخ» از انگیزه سرودن این ترانه سخن می‌گوید.

https://p.dw.com/p/AL8s
عکس: DW

مصاحبه‌گر: شهرام احدی

دویچه‌وله:‌ یکی از ترانه‌های جذاب گروه «آبجیز» قطعه‌ا‌ی‌ست به اسم «دمکراسی» که شعرش از تو هست. آیا حادثه‌ی خاصی باعث نوشتن این ترانه شد یا اینکه این موضوع در طول زمان و بخاطر حوادث مختلف در ذهنت شکل گرفت؟

ملودی صفوی: راستش فکر می‌کنم هردو. انگیزه‌ی من در واقع برای نوشتن این شعر سیاستهای غرب بود. بویژه بعد از حادثه‌ی مصیبت‌بار ۱۱ سپتامبر. ولی آن چیزی که باعث شد این شعر را بنویسم، انتخابات ریاست جمهوری آمریکا بود و البته حمله‌ی آمریکا به عراق و همین مسایلی که هر روز داریم می‌بینیم و می‌شنویم.

دویچه‌وله:‌ فکر می‌کنم بچه‌های ایرانی با توجه به بحث‌های سیاسی که توی همه خانواده‌ها و میهمانی‌ها شاید انجام بشود نسبتا زود واژه‌ی دمکراسی به گوششان می‌خورد. خود تو یادت هست، چند ساله بودی که کنجکاو شدی بدانی درپس این کلمه چه چیزی هست؟

ملودی: چون من از دوران بچگی، در جامعه‌ی سوئد بزرگ شدم که یک جامعه‌ی سوسیالیستی‌ست و از ایران هم مستقیما رفته بودم سوئد، خیلی سریع با مسئله‌ی دمکراسی برخورد کردم و آن را لمس‌ کردم. اولین‌بارهم در مدرسه بود. یادم هست در سوئد کلاس هفتم، یعنی دوم راهنمایی، را شروع کرده بودم و برایم خیلی جالب بود که دخترها و پسرها با همدیگر واقعا فرقی ندارند و برخورد اولیای مدرسه با هردوتاشان یکجور هست و واقعا همه حق دارند خودشان را هرجوری که دوست دارند بیان کنند، البته تا زمانیکه بی‌احترامی به همدیگر نمی‌کنند. این اولین برخوردم با مسئله‌ی دمکراسی بود.

دویچه‌وله:‌ تو در ایران به‌دنیا آمدی و همانطور که گفتی در سوئد بزرگ شدی. بعدها هم زندگی در کشورهای مختلف در اروپا و آمریکا را تجربه کردی. وقتی این ترانه را می‌نوشتی، سعی کردی از مشاهدات در این کشورها در رابطه با دمکراسی آگاهانه استفاده بکنی یا اینکه این تجربه‌ها ناخودآگاه در نوشتن این ترانه تاثیرگذار بوده؟

ملودی: فکر می‌کنم ناخودآگاه تاثیرگذار بوده، چون من وقتی این شعر را می‌نوشتم در واقع یک واکنش عصبی بود که من نسبت به انتخابات آمریکا داشتم و برای همین یک مقداری دوپهلو و با حالت طعنه این شعر را نوشتم.

دویچه‌وله:‌ تو در این ترانه دمکراسی را میوه‌ی سال می‌دانی که تا نزدیکی‌های فصل‌اش می‌شود توی ویترین‌ها پر می‌شود از این میوه. فصل بهار مثلا با طولانی‌شدن روز، گرم‌شدن هوا و سردشدن طبیعت همراه هست. آیا فصل دمکراسی هم مختصات و نشانه‌های خاصی دارد؟

ملودی: نشانه‌هایش به نظر من کاملا واضح و ملموس است. توی اخبار روز می‌بینیم. و به نظر من در اینکه غرب واقعا بطور مشخص و سیستماتیک دارد برنامه‌ی گسترش اصطلاحا «دمکراسی»اش را دانه دانه روی کشورها و جوامع خاورمیانه پیاده می‌کند، بدون هیچ تعارف و رودرواسی، دیگر خیلی نشانه‌ی روشنی‌ست. من برداشت‌ام این است که در گذشته کشورها بدون تعارف کشورهای دیگر را استعمار می‌کردند، اما امروز این حرکت را در لفافه و تحت عنوان «دمکراسی» دارند انجام می‌دهند.

Die iranische Band Abjeez
عکس: DW

دویچه‌وله:‌ تو صحبت از «تحت عنوان دمکراسی» کردی. توی قسمتی از شعر صحبت از این است که خیلی جاها دمکراسی را با زور می‌فروشند و آن را توی بسته‌بندی‌های جورواجور عرضه می‌کنند. می‌توانی نمونه‌هایی از این بسته‌بندی‌ها را مثال بزنی؟

ملودی: بسته‌بندی‌هایی که من توی شعرم بهش فکر می‌کردم اسلحه‌ی داغ است، ولی نمونه‌های دیگرش توی جاهای دیگر «مک‌دونالد»، «کوکاکولا»ست یا «نایکی». و آنچیزهایی که واقعا توی غرب برای مردم...

دویچه‌وله: سمبل دمکراسی‌ست...

ملودی: دقیقا، ولی لزومی ندارد آن چیزهایی که مثلا در جامعه‌ی آمریکا بعنوان دمکراسی شناخته شده در کشورهای دیگر هم همان مفهوم را داشته باشد و به همان ارزش باشد. می‌دانی! یعنی واقعا ارزشهای دمکراسی به نظر من در جوامع مختلف فرق دارد و هیچوقت دمکراسی را نمی‌شود با زور اسلحه به جای دیگری برد.

دویچه‌وله:‌ فکر می‌کنی که ایده‌ی دمکراسی تا چه اندازه‌ای با رفتار،‌ طرز تفکر و کلا خلق و خوی ما ایرانی‌ها سازگاری و هماهنگی دارد؟

ملودی: باید بگویم به‌هیچ عنوان ندارد.

دویچه‌وله: چون توی ترانه‌های «چرا» و «ادعا» در آلبوم گروه آبجیز از بعضی خصلت‌ها انتقاد می‌کنی که رسیدن به دمکراسی تا اندازه‌ای مستلزم کنارگذاشتن این خصلت‌هاست.

ملودی: به عقیده من، اساس دمکراسی درواقع باور به ارزش فردی انسان است و اینکه هر آدمی حق داشته باشد حداقل در امور خصوصی زندگی خودش تصمیم بگیرد، حالا بگذریم از امور عمومی و اجتماعی. بنابراین... من نمی‌دانم، یک خانواده‌ی ایرانی را برایم مثال بزن که به خودش اجازه بدهد که برای خودش تصمیم بگیرد. می‌دانی چه می‌گویم! من فکر می‌کنم که اکثر ما ایرانی‌ها، واقعا نوددرصدمان برای دیگران زندگی می‌کنیم. برای حرف مردم زندگی می‌کنیم نه برای خودمان. ما برای دیگران درس می‌خوانیم، رشته‌ی تحصیلی‌مان را انتخاب می‌کنیم. برای دیگران و بخاطر دل دیگران ازدواج می‌کنیم، بخاطر دل دیگران بچه‌دار می‌شویم و باز بخاطر دل دیگران اگر باهم نسازیم، به‌زور باهم می‌مانیم. بنابراین اصلا دمکراسی در فرهنگ ما معنا ندارد به نظر من، یعنی هنوز معنا پیدا نکرده. و...

دویچه‌وله:‌ یعنی باید از یک بافت خیلی کوچک شروع کنیم تا برسیم به سطح کل جامعه.

ملودی: دقیقا. به نظر من دمکراسی از کوچکترین بقول معروف جامعه یا محفلی که وجود دارد شروع می‌شود. یعنی فکر نمی‌کنم درک این مسئله چیز سختی باشد. و تا زمانیکه ما در خانواده‌ی خودمان آن را درک نمی‌کنیم و نمی‌توانیم پیاده کنیم، چطور انتظار داریم که در جامعه‌مان دمکراسی وجود داشته باشد.

دویچه‌وله:‌ تو خودت وقتی به دمکراسی فکر می‌کنی، فقط آزادی‌های توام با این نظام، یا ایده در ذهن‌ات هست و یا به مسئولیت‌هایی که با این دمکراسی پیوند خورده فکر می‌کنی؟

ملودی: مسلما به مسئولیت‌هایش هم فکر می‌کنم. برداشت کلی من این است که ما هنوز ناخودآگاه همان سیستم پدرسالار را توی ذهن خودمان داریم. یعنی حتا مثلا زنهای خودمان، خانم‌های ایرانی که خیلی تلاش می کنند برای حقوق خودشان مبارزه بکنند، هنوز خودشان قلبا دمکراسی را نپذیرفتند و این مسئله را درک نکرده‌اند. هنوز خودشان بین بچه‌های خودشان فرق می‌گذارند و توجیه می‌کنند این حرکت خودشان را با دلایلی که وجدانا راحت باشند. مثلا دختر نباید، برای اینکه ... یا پسر می‌تواند چون.... برای رسیدن به دمکراسی، آن دمکراسی که من دارم الان در ذهن خودم می‌بینم، یعنی واقعا یک جامعه‌ای که همه در آن حق حرف‌زدن داشته باشند و همه بتوانند بدون ترس از اینکه تهدید بشوند خودشان را بیان کنند یک بهایی دارد، بهای سنگینی هم دارد و هیچوقت راحت آدم بهش نمی‌رسد. خیلی ترسناک است که آدم بخواهد جلوی یک ملت بایستد و بخواهد خلاف مسیری که همه چیز همیشه در آن بوده و جریان داشته حرکت بکند.

پرش از قسمت در همین زمینه