1. رفتن به محتوا
  2. رفتن به مطالب اصلی
  3. رفتن به دیگر صفحات دویچه وله

سید عباس کوثری: مثل بُته های بیابان هستم

۱۳۹۰ خرداد ۱۷, سه‌شنبه

کودک که بود می خواست دریور شود. امّا کتاب های قصه های مصور کودکان که پدرش از هر گاهی برایش می خرید، او را به سوی نقاشی و ادبیات متمایل ساخت. در کودکی جغرافیای منطقه را پا به پای خانواده اش پیمود.

https://p.dw.com/p/11Vsg
عباس کوثری، داستان نویس افغان
عباس کوثری، داستان نویس افغانعکس: DW

تا لهجه ی این جا را فرا می گرفت خانواده جای دیگری کوچ می کرد. باز لهجه دار صحبت کردن او می بود و خنده ی همصنفان و همبازی هایش. از سفر به سفرنامه رسیدY و قلم های بسیار قالب تهی کردند تا سفرنامه ها در قالب داستان نقش شوند.

سید عباس کوثری در 16 سپتامبر سال 1969 چشم به جهان گشود. در شش سالگی به مکتب رفت. نوجوانی و جوانی اش مقارن دوره ی تهاجم ارتش سرخ و پس از آن جنگ های داخلی شد. به همین سبب پس از فراغت از لیسه ی «باختر» مزار شریف، چند سالی از تحصیل باز ماند. بالاخره شامل پوهنتون بلخ شد تا در رشته ی حقوق و علوم سیاسی تحصیل کند. در سال آخر تحصیل بود که طالبان به مزار شریف رسیدند. یک سال پستر، کوثری راهی ایران شد.

«نخستین اثری که آفریدم یک کاریکاتور بود. قصه از این قرار است که شیشه های پنجره های اتاق های درسی ما در پوهنتون بلخ شکسته بودند. کاریکاتور نشان می داد که چی گونه همصنفانم برای تر نشدن از قطرات بارانی که با باد از پنجره بر سرشان می بارید، چتری در دست درس می خوانند. این کاریکاتور در جریده ی دیواری به نشر رسید. چون این کار جالب افتاد به کشیدن کاریکاتور ادامه دادم.

در ایران هم از اثر آشنایی با کاریکاتوریست های ایرانی به "خانه ی کاریکاتور اصفهان" که یک نهاد غیر دولتی بود، راه یافتم. در دو نمایشگاهی که از طرف این نهاد در گالری شهر اصفهان دایر شده بود، آثاری از من نیز به نمایش گذاشته شدند.»

عباس کوثری، برای این که اقامتش را در ایران وجهه رسمی بدهد، به کمشنری عالی سازمان ملل در امور مهاجران، مراجعه می کند. سرنوشتش را که می شنوند، مساله ی نشر کاریکاتورهایش مورد توجه قرار می گیرد و سبب می گردد تا به حیث مهاجر به رسمیت شناخته شود. «... و اما نشریه های مهاجرین افغانی چون اکثراً قومی، مذهبی و حزبی بودند، مرا نپذیرفتند. در این میان نشریه ی "افق" که در هندوستان به چاپ می رسید، استثنا بود. مطالب این نشریه به دو زبان دری و انگلیسی بود که در ایران تهیه می شد. چون به "افق" مجوز قانونی نشر داده نشد، مطالب برای چاپ توسط انترنت به هند ارسال می گردید. "افق" از آن جا توسط پست به دسترس مشترکینش در داخل ایران و کشورهای دیگر قرار می گرفت».

او که در هنگام تحصیل در مزار شریف از راه کتابفروشی امرار معشیت می کرد، در اصفهان در یکی از مکاتب مهاجران افغان، به عنوان معلم مصروف کار می شود.

«در سال 2001 اوضاع سیاسی و اجتماعی در کشورم تغییر کرد و من در اولین فرصت به کابل بازگشتم. در ابتدا به عنوان کاریکاتوریست و دیزاینر در نشریه ی "اندیشه ی نو" که مربوط "اتحادیه فرهنگیان افغانستان" می شد، به کار پرداختم.»

سید عباس کوثری، از راه سفر به وادی داستان می رسد. «پس از ختم مکتب، در سفرهای اجباری از این شهر به آن شهر با کسانی همراه بودم که همدیگر را نمی فهمیدیم. همین بود که برای فرار از تنهایی به ثبت خاطرات روزانه ام پناه بردم. این کار سالیان بعدی نیز ادامه یافت. زمانی هم که در اصفهان بودم خاطراتم را می نوشتم. بعداً که آنها را بازخوانی می کردم، پی می بردم که بعضی از آنها شکل داستان را دارند. چون از لحاظ تکنیک مشکل داشتند بارها آنها را می خواندم و بازنویسی می کردم. می توان گفت برای بهتر شدن هر یک از این داستان واره ها، آنها را تا سی و چهل بار و یا اضافه از آن هم بازنویسی کرده ام. زمانی که در هفته نامه اندیشه نو، کار می کردم باز هم این کار را ادامه دادم. یک مجموعه را که شامل پانزده داستان کوتاه می شود در سال 2003 به چاپ رساندم.»

در جنوری سال 2009 به عنوان فیلمنامه نویس در «تلویزیون طلوع» شامل کار شد. «اولین کارم در آن جا نمایشنامه ی تلویزیونی طنزی بود به نام «هیچلند». 27 قسمت این نمایشنامه تلویزیونی را یک جا با گروهی که در راس شان قرار داشتم، نوشتم.»

کوثری، پس از اگست 2009 به عنوان مدیر مسوول «بهار» شروع به کار می کند. در این هفته نامه علاوه بر سرمقاله، هر هفته یک طنز هم می نویسد. پس از چند ماهی به علت مشکل مالی این نشریه بسته می شود و کوثری به حیث آمر نشرات اداره ملی مبارزه با حوادث طبیعی کار را آغاز می کند. دو ماه پس از این کار دولتی استعفا می دهد. این بار مدیر نشرات یک تلویزیون خصوصی می شود. همزمان با هفته نامه ی «عصر نو» که در مزار شریف به چاپ می رسد، به عنوان نویسنده ی مطالب بخش سیاسی و اجتماعی همکاری می کند. در حال حاضر همکاری با «عصر نو» یگانه مصروفیت رسمی اش است. نوشتن داستان و طنز را نیز ادامه می دهد. یک مجموعه ی طنز هایش آماده ی چاپ می باشد.

کوثری که سرد و گرم روزگار را زیاد چشیده است، خودش را شبیه «بُته های بیابان» می داند که «هنر» زیستن در سخت ترین شرایط را نیز دارند.

کوثری، نمایشنامه های رادیویی را پر مخاطب ترین ژانر ادبی- هنری می داند. «نمایشنامه یی را که برای برای سلسله ی "بشنو و بیآموز" نوشته ام، در مورد ازدواج های اجباری است؛ چیزی که به خصوص در اطراف و اکناف کشور ما متأسفانه به علت فقر و عقبمانی فرهنگی زیاد رایج است. مصیبت وقتی بزرگتر می شود که دختران خردسال قربانی این رسم ناپسند می گردند. نمایشنامه بازتاب هنری حقایق تلخ جامعه ی ما است. خوشحالم که این نمایشنامه رادیویی است و در سرتاسر افغانستان مردم امکان شنیدنش را دارند...»

دویچه وله /

ویراستار: عاصف حسینی